𝒑𝒂𝒓𝒕5

574 55 15
                                    

سه روز گذشته بود ، سه روز از وقتی که تهیونگ با حال بدش جلوی در از همش رفته بود گذشت
جونگکوک توی اتاقش نشسته بود و با خودش فکر میکرد یا شایدم دلتنگ بود!؟

+سه روز و پنج ساعت و ...سی ثانیه گذشت چرااااااااا !

آخر حرفش رو با داد گفت و از روی تخت بلند شد و روی مبل نشست که با ورود جیمین به خودش اومد و روش رو از اون برگردوند از اینکه با دیدن جیمین حس آشغال بودن بهش دست میداد متنفر بود

-هی چطور...

+نمی‌خوام ببینمت از اتاقم برو بیرون

-جونگوک همه چیز رو بهت توضیح میدم فقط به حرفام گوش کن اونوقت خودت قضاوت کن ... از اول همه چی نقشه من من حتی قبل اینکه به اینجا بیام از وجود تو اینجا خبر داشتم حتی از قضیه فروخته شدنت من ا....

+ی..یعنی تو قضیه فروخته شد..شدنم دست داشتی؟

-اره جونگکوک همه چیز برنامه ریزی شده بود حتی فروخته شدنت ، تهیونگ از هیچی خبر ندارع و نباید هم خبر دار بشه همه چیز زیر سر منه ... جونگکوک باید بهم کمک کنی قول میدم همه چیز به خوبی تموم بشه و هممون از این جهنمی که توش قرار گرفتیم بیرون بیایم ... باید بهم قول بدی که کمکم میکنی جونگکوک بخاطر همین تو اینجایی تا به تهیونگ کمک کنی نه من همه اینکارایی که کردم و قراره بکنم برای تهیونگِ احمقه حالا که پای تهیونگ وسطه کمکم میکنی!؟

+قول نمیدم ولی بگو باید چیکار کنم

_تهیونگ رو عاشق خودت کن

+چ...چی؟
_تهیونگ رو عاشق خودت کن فقط همین رو ازت می‌خوام کوک تهیونگ باید عاشق تو بشه  هر طور که شده ... جونگکوک تهیونگ اونقدرا هم دارک و ترسناک نیست زندگی که گذرونده باعث شده از خودش یک شخصیت سرد و خشن بسازه پدر و مادرش اون رو ناخواسته به دنیا آوردن بهتره در مورد مادرش اصلا صحبت نکنیم چون بعد از یک روز از به دنیا اومدنش اون رو رها کرد و اصلا هیچ اطلاعی از مادرش ندارم ..اما پدرش که یک بچه ناخواسته‌ رو دستش مونده بود اون رو به بهترین دوستش داد تا بزرگش کنه بعد از ده سال تازه یادش اومد که یک بچه داره و باید بهش سر بزنه  اون رو از دوستش گرفت و به خونش آورد و به خاطر شباهتی که به مادرش داشت اون رو کتک می‌زد و از نظر روحی تحت فشار قرارش میداد تا اینکه تهیونگ تو پونزده سالگی بهش تجاوز شد اونم از طرف یکی از نگهبانای عمارت پدرش بعد از این اتفاق تهیونگ با هیچکس حرف نمی‌زد و از همه دوری میکرد تا سه ماه دقیقا پوزندهم ژوئن بود که تهیونگ با اسلحه پدرش به سه تا از نگهبانا بدون دلیل شلیک کرد و کشتشون بعد از اون تهیونگ دیگه اون آدم قبلی نشد و شروع کرد به کشتن خدمتکار های بی گناه و بعد از هر قتل به اتاقش برمیگشت و با خیال راحت انگار که هیچ کاری انجام نداده می‌خوابید این کار اینقدر ادامه داشت تا اینکه تهیونگ بیست سالش شد و مافیای دوم پدرش رو به دست گرفت و شد تهیونگی که الان میبینی پدرش شد دشمن خونیش که به خودش قول داد که یک روزی اون رو با دستای خودش بکشه و جونش رو بگیره ... جونگکوک تهیونگ می‌تونه خوب بشه و تنها کسی که می‌تونه اینکار بکنه تویی من فقط به تو امید دارم کوکی خواهش میکنم من رو نا امید نکن این همه تلاش من رو به باد نده قول میدم همه چیز به خوبی تموم بشه کوک این رو قبول کن ،ا..اگه تهیونگ رو دوست داری و نمیخوای اتفاقی براش بیفته درخواست من رو به عنوان بهترین دوستت قبول کن جونگکوک

✞︎  Beautiful slave ✞︎Where stories live. Discover now