منابع قدرت هیچ گاه کامل نمی شوندآن ها مانند فیگمنت های ناساخته تنها به میان امواج جهان پرواز می کنند تا روزی یک انشعاب نامتقارن برای احساس کاملی خود بیابندو گاه این انشعاب یک منعشب نامناسب به نظر می رسد هرچند که نمی توان به قطع چنین گفتولی آنگاه که منبع قدرت به دور انشعاب پیچشی خفقان آور انجام دهد هیچ مسیر بازگشتی نخواهد بودانشعاب و قدرت هردو به یک دیگر متصل می شوندمثال بارزی که ربایش نشانش می دهدهیچ گاه در هیچ زمانی یک قطب آهن ربا از بین نمی رود پیوند میان این دو قطب تثبیت شده است
لبخندی به جمعیت بزرگ اطراف زد و تعظیم بلند بالایی کرد
بادیگاردش طبق معمول حوله کوچیکی بهش داد تا صورتش رو خشک کنه و دست به سینه پایین استیج ایستاد
میکروفون سیاه رنگش رو بالا آورد و با لحن بشاشی به حرف اومد
" همگی خوش اومدید... عااا دارم چهره های جدیدی بینتون می بینم تعداد کسایی که عاشقشونم بیشتر شدن "
خنده لثه ای کرد و سری برای جیغ و هوار جمعیت تکون داد
بادیگارد سیاه پوش ایرپاد توی گوشش رو فشرد و بار دیگه به بقیه تیم متذکر شد
" حواستون به برج های اطراف باشه "
نگاه نامطمئنی به جمعیت انداخت و عصبی پوفی کشیدتوی همه کنسرت ها تا مرز جون دادن از استرس می رفت و بر می گشت و به نظر می رسید این چرخه جون کندنش هربار قراره خطرناک تر بشه
یونگی بعد از لبخند لثه ای بزرگی به سمت پشت استیج دویید تا لباس های جدیدی بپوشه و ال سی دی های بزرگ مشغول پخش ادیت های منتخبی شد که یونگی شخصا از بین فن پیج هاش انتخاب کرده بود
با رسیدنش به بک استیج بادیگارد اصلی هم از پایین استیج تغییر مکان داد و خودشو به پشت صحنه رسوند
میکاپ آرتیست با صدای بلند درخواست یک حوله تازه کرد و یونگی رو روی صندلی نشوندهمه عوامل با سرعت به این ور و اون ور می دوییدن و گاهی به هم برخورد های ناچیز داشتن
حوله رو از دست یکی از استف ها گرفت و پشت سر پسر مو نقره ای ایستاد
" مَدی موهاشو خشک کنم ؟ "
پرسید و میکاپ آرتیست همونطور که سریعا براش توی دستش رو آماده می کرد تایید کرد
بادیگارد موهای پسرک رو با حوله خشک کرد و اجازه داد یونگی زیر دستش کمی از آرامش چشم هاشو ببنده
" هوسوک ؟ "
سرش رو پایین گرفت تا بهتر صدای آیدل در حال آماده شدن رو بشنوه
" بله ؟ "
" توی ردیف سوم یه پسر ویلچر نشین دیدم ... می شه بهش بگی بعد از اتمام اجرا بمونه و بیاد پشت صحنه ؟ "
YOU ARE READING
VALDEMAR
Fanfictionخدا دنبال الهه ای می گشت که نقص هاش رو به شکوفه شکفته تبدیل کنه هیچ خالقی بجز خودش نبود اون یکتا بود پس خودش باید برای خلق الهه اش دست به کار می شد برای پسرک جنون توقف ناپذير بود زیبایی اون رنگ خاص با بوی کمی تیز آهن و مزه شورش اما آدمی محک...