✨MIRACLE✨

✨The property of love✨

با حس چیزی که روی صورتش بود چهره اشو توی هم کشیدو سعی کرد با دست پسش بزنه، چند بار اینکارو کردو وقتی دید هیچ فایده ای نداره در نهایت با کلافگی چشماشو باز کرد، همین که تصویر اطرافش شفاف شد اولین چیزی که دید یه صورت گردو توپول بود که خرگوشی میخندیدو از چشمای درشتش شیطنت میبارید.

با چشمای گرد شده توی جاش نشستو چند بار پلک زد تا مطمئن بشه تصویر جلوش واقعیه یا نه و وقتی اون پر کوچولو رو توی دستای یوجین دید قیافشو توی هم کشیدو گفت:

_یوجین داری چیکار میکنی؟ اصلا چجوری اومدی اینجا؟

یوجین وقتی دید ماموریتش با موفقیت پشت سر گذاشته شده بالا و پایین پریدو گفت:

_ژین ژین وِیک آپ شد... ژین ژین وِیک آپ شد!

هه جین خندیدو گفت:

_من انگلیسی حرف زدن تو رو بخورم!؟ اینجا چیکار میکنی؟

یوجین روی تخت پریدو پاهاشو تکون تکون داد، لبخند خرگوشیشو به پرستارش هدیه دادو گفت:

_دلوغ نگو... نمیشه حلف زدن یکی دیگه لو خولد!(دروغ نگو، نمیشه حرف زدن یکی دیگه رو خورد)

هه جین چشماشو ریز کردو طی یه حرکت سریع یوجینو سمت خودش کشید، وقتی صدای جیغ و قهقهه ی یوجین بلند شد خندیدو تند تند بوسیدش، گفت:

_تو رو که میشه خورد! به جاش تورو میخورم

با صورتش روی گردن حساس پسر بچه کشید که باعث شد صدای خنده هاش بلند تر از قبل بشه و دل پرستارشو آب کنه، یوجین دستو پا زدو گفت:

_هه ژین... نَتُن، نَتُن یوجین خفه میسه

هه جین لپای یوجینو فشرد که باعث شد دهنش شبیه به ماهی بشه، محکم بوسیدشو گفت:

_آخ که من دیوونه ی این یوجینم...

یوجین خندیدو پرستارشو بغل کرد، هه جین عاشق این صبح متفاوتی شد که به خاطر حضور یهویی یوجین شروع کرده بود، چونه اشو روی موهای یوجین گذاشتو پرسید:

_ابر قهرمان به من نگفت چجوری اومده اینجا!

یوجین با چشمای درشتش نگاهش کردو گفت:

_اگه بگم به کسی نمیگی؟

هه جین خندیدو گفت:

_نه نمیگم

یوجین تند تند سرشو تکون دادو در حالی که قیافه ی جدی به خودش گرفته بود آهسته گفت:

_میدونم... نباید بگی... چون تو دوست منی، دوستا لاز(راز) همو نگه میدالن... تازه، اگه لاز منو بگی هیولای بلوکلی(بروکلی) میادو تو لو تبدیل به یه اسفناج میکنه!

هه جین به زور تونست جلوی قهقهه ردنشو بگیره، پسر کوچولو همیشه ی خدا از این سبزیجات بدش میومدو حالا به حساب خودش یه داستان ترسناک ازشون ساخته بود... سعی کرد جدی به نظر برسه وقتی گفت: