3

1.3K 48 4
                                    

بعد از چند ساعتی دور‌خوردن‌توی دانشگاه
تصمیم گرفتم به خابگاه برگردم
فکر‌کنم تا الان باید هم اتاقیام توی اتاقشون باشن
وارد اتاق شدم و از چیزی ک دیدم کمی عصبی و شوکه شدم
دوست اون اقا درازه هم اتاق منه؟
اونا فک کنم میخان فوق دکتراشونو بگیرن چون سنشون بالا بود
و تخت کنار من یه پسر کیوت بود
_سلام
دوست اقا بلنده+ به به میبینم که پیش خودمونی شیطون
_شما مگه کلاسو دانشگاهو خابگاهاتون اینجا نباید باشه؟
+خوابگاه جا نداشته ما مجبور شدیم با شایان بیایم اینجا

فهمیدم اسم اقا درازه شایانه

+باهم اشنا نشدیم
دستی دراز کرد سمتم و گفت
+من سبحانم
دستشو گرفتم
_منم آرمینم
+خوشبختم اون اقا هم ک زبون نداره زبونش فقط رو ما درازه  شهابه
_شما همدیگه رو‌میشناسین؟
+اره چندین ساله
حالت تیکه ای گفت انگار
اوهومی کردم و رو تختم نشستم
سبحان+ راستی شایانو ببخش یکم قاطی داره یوقت بهت گیر میده ناراحت نشو

_منم ناراحت میشم تهش قراره دعوا کنم باهاش امیدوارم ب اونجا نرسه
خنده ای کرد و گفت + ان شاءالله ک خبری نیست

سرمو کردم توی گوشیم و نمیدونم چیشد خوابم برد

من ی بیماری داشتم که خوابگردی داشتم توی خواب پامیشدم و نمیدونم چیکار میکردم صبح هم ک بیدار میشدم یجای دیگه بودم
در اثر عصبانیت و شوک زیاد این اتفاق برام میفته

چشمامو باز کردم و وسط اتاق خابیده بودم روی زمین خشک خوبه حد اقل تو اتاق موندم و نرفتم بیرون
پدر مادرمم خیلی نگران این موضوع بودن برای دانشگاهم و تاکیید کردن که به خودم استرس وارد نکنم
و قول دادم همه چیز به خوبی انجام بشه البته اگر شایان بزاره
بدنم کوفته بود و درد میکرد روی زمین یخ بدون پتو
بچها هم هیچکدوم نبودن
ساعتو چک کردم ساعت 9 بود فااااک دیرم شده دهنشون سرویس منو بیدار‌نکردننننن
سریع لباس تن کردم اب صورتم زدم مسواک زدم موهامو شونه نکردم دوییدم تا کلاس
استاد سر کلاس بود
آرمین گل کاشتی روز اول دیر کردی
استاد نگاهی بهم کرد
+ساعته خواب روز اول شروع خوبی داشتی
_ببخشید استاد تکرار نمیشه
+برو یکی از نیمکتا بشین روز اوله بهت گیر نمیدم دیگه تکرار نشه
چشمی گفتم و چشم چرخوندم چرا شایان عوضی اینجاس؟اون بوزینه سنش نمیخوره ۲۰ سالش باشه عمرااااا
اما چرا دوستاش نیستن پس
چرا باید این ببو بیاد برای فوق دیپلم بخونه؟ شایدم کلاس این با ما یکیه بقیه کلاساش نیس؟نمیدونم
با سوالای تو ذهنم متوجه شدم داره بهم چشم غره میره
اخم ریزی کردمو نشستم سر جام
یکساعت از کلاس گذشته بود با دقت به حرف استاد گوش میدادم و حضور شایان عصبیم میکرد
استاد پنج مین استراحت داد  و یه لگد شدید از پشت به صندلی من خورد ک فقط من  و چند نفر دورمون شنیدیم صداشو برگشتم پشتمو نگاه کردم
شایانه عوضی بود دهن سرویس
اخمی کردم و اروم گفتم:_مگه مرض داری؟
خنده ای کرد
+تو فک کن دارم میخوای چیکار کنی مثلا
_دهنتو سرویس میکنم بوزینه
+هیچی نمیکنی بیبی بوی تو فقط میتونی ددیتو اروم کنی
حرفاشو تصور کردم و قرمز شد گونهام و عصبانی شدم  از جام بجوری پاشدم استاد نبینه سرش تو کتاب بود
و با کتاب تو دستم زدم تو سرش
عصبانی شد پاشد حرکتی کنه تایم کلاس تموم شد
اشاره کرد بهم
+بعدا به حسابت میرسم بیبی بوی
_گمشو

گرسنه و عصبی بودم
رفتم سالن ناهار خوری خیلی گرسنه بودم
ناهار امروز مرغ بود
اوکی یه پرس گرفتم و سر میزی نشستم
داشتم ناهارم میخوردم که حس کردم یه جسم دراز پشتم وایساده
حس هیولا رو‌میداد بهمسرمو برگردوندم
+پاشو جوجه
_جوجه خودتی
ابرو بالا انداخت به سرتا پام نگاه انداخت
+فک کنم مشخصه کی جوجس
_هی حرف دهنتو بفهما

دست برد و لباسمو‌بالا زد و هولم داد یکم سمت میز با دستم لبه میزو گرفتم ک خم نشم و نیفتم
_احمق‌چیکار میکنی
نگاهش از زیر لباسم برداشته نمیشد و چند تا میز اطراق هم داشتن نگاه میکردن
شدیدا خجالت کشیده بودم

و دستمو گذاشتم رو‌دستش
_هی داری چ غلطی میکنی
نفسشو داد بیرون
و شهاب اومد سمتش
+شایان؟
شایان سرشو چرخوند و بهش نگاه کرد و اخمی کرد
شایان+ تو اینجا چیکار میکنی؟
شهاب+منم اینجا درس میخونم
دستشو برد سمت نیپلم و چرخش داد
درد داشت و از جام پریدم
_آخخخخخ
+بیبی بوی نبینم برا من شاخو شونه بکشیا چون اتفاقای بدی برات میفته
شهاب دستشو دور بازوی شایان حلقه کرد و گفت
شهاب+شایان بیا باهات حرف دارم
دستشو از دستش دراورد
رفتارشون عجیب بود
دستشو کشبد کنار و هولش دادم
بهم نگاهی کرد  و همراه شهاب رفت
کنجکاو بودم قضیه چیه
با عصبانیت و خجالت دویدم سمت اتاقم
و رفتم یکم استراحت کنم...

youre nameWhere stories live. Discover now