5

1.2K 58 40
                                    

دویدم تا کلاس اون احمق چش بود چرا کنو بغل کرده بود اون حرفا چی‌بود نکنه باز شوک خواب بیداری شده بودم  یه مدت نباید شوک بشم نباید استرس میکشیدم اما غیر ممکن بود و همین الانشم شوکه بودم
هراسون ک رسیدم همه بهم نگاه کردم
نفسی کشیدم و رفتم سمت میزو صندلیم

نشستم و  تا اخر کلاس  رو توی فکر شایان بودم
و اتفاقایی که افتاده
نفسی کشیدم و رفتم خابگاه
لباسمو عوض کردم شهاب و سبحان  داشتن سر ب سر هم میزاشتن بدون توجه بهشون رفتم بیرون و توی حیاط  نشستم روی یکی از نیمکتا
و به همچی داشتم فکر میکردم
نمیدونم‌چقدر گذشت چشمام گرم شده بود فکنم باید میرفتم دیگه بخابم
همجا تاریک شد...
__________________________________
شایان:

از خواب بیدار شدم ساعت ۳ شب بود کابوسا نمیزاشت درست بخابم
تیشرتم پوشیدم رفتم‌یه هوا بخورم هوا ابری بود میخواست بارون بزنه
که دیدم آرمین داره قدم میزنه و به زمین خیره شده
اون دیوونس واقعا؟!این وقت شب چی میخاد اینجا

رفتم سمتش کنارم رد شد حتی نگام نکرد
اون عوضی داشت منو‌نادیدده میگرفت؟
برگشتم برم سمتش که

بارون یهو شرو کرد به باریدن
شت رفتم سمت خابگاه اما دیدم  آرمین هنوز توی همون حالت تکون نخورده
شوکه بودم اون چشه؟رفتم سمتشو دستشو‌کشیدم
دیدم هنوز خیرس ب زمین
انگار شوکه شده
نکنه خابگردی داره؟
_هی ارمین ارمییین
جواب نداد
سرشو گرفتم بالا
بهم‌خیره بود اما بدون هیچ عکس العملی
لبای درشتش پوست سفیدش زیر بارون خیس شده لود و بخاطر نور ماه میدرخشید
لبامو نزدیکش کردم و بوسیدمش
وقتی ازش جدا شدم چشماشو بسته بود و‌نفساش سریع شده بود چشماشو باز کرد پلک زد شوکه بود
صورتامون چند میلی متر بیشتر فاصله نداشت
انگار هوشیار شده بود
و دوباره لبامو ب لباش کوبیدم
طعم عسل میداد این پسر فوق العاده بود انگار از یه سیاره دیگه اورده بودنش اینقدر ظریف و زیبا بود که دلم ضعف میکرد براش
چرا باید بعد این همه مدت این پسر با من اینکارو‌ کنه این خنگ دیوونه
دستاش رو سینم بود
بدنش گرم شده بود و کمیتی از بدن گرم من نداشت
این پسر با من چیکار داره میکنه من میدونم ک گی ام اما اون چی اونم گیه ینی؟
+چیکار‌میکنی؟
_خواب بودی؟
سرشو انداخت پایین
_تو خابگردی داری؟
+اره از کجا فهمیدی
_ضایعی طوری که بدون واکنش راه میری
+اره من خابگردی دارم
_چرا چی باعثش شده؟
+به ت ربط نداره
_درسته
+چرا باید مهم باشه برات
_نمیدونم برام مهم نیست اصن
+پس چرا ولم نمیکنی برم
_نگرانم میکنی
+نترس بت اسیب نمیزنم ن ب اسمو‌ رسمت ن ب مدرسه داغونت
_فلن ک داری توی این مدرسه داغون درس میخونی
+ولم کن شایان
_تا خابگاه همراهت میام
+لازم نکرده
_همین ک گفتم
بغلش کردم رو کولم انداختمش پا میزد
+شایاااان چیکار میکنیییی ولم کنننن
_مثل پر سبکی هیچ نمیخوریا واس همینه ایقد ظریفی ولی هیکلن خوب رو‌فرمه بیبی بوی
+بیبی بوی عمتتتته ولممممم کن
خندیدم کیوته با نمک تا در خابگاهش بردمش و‌گذاشتمش زمین
میخاس بره داخل دستشو کشیدم
_مراقب خودت بیشتر باش
صورتش توی میلی متریم بود به در چسبیده بود
قرمز شده بود لپاش بخاطر اتفاق چند دقیقه پیش
رفتم نزدیک ببوسمش
پسم زد و سیلی خابوند تو‌گوشم و رفت داخل
یکم شوکه شدم
درو بست
همونطوری خشک شدم سر‌جام بعد صاف کردم خودمو
دستمو گذاشتم جا سیلیش
ی خنده عصبی کردم
پسریکه  گستاخ فردا برات دارم
رفتم خابگاهم و برای نقشه هایی ک صب براش چیده بودم خودمو اماده کردم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 20, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

youre nameWhere stories live. Discover now