🔞🔞پارت یازدهم🔞🔞

4.3K 338 249
                                    

کی میدونست عاقبت موفقیتی که همیشه حاصل یک پیروزی بزرگ و خالق خوش ترین لحظات بود، قرار یک شبه به شکل مفتضحانه ای به دست های توانمند کیم تهیونگ دگرگون بشه!

از نگاه تهیونگ، موفقیت حتی میتونست طی زمانی که به بدترین شکل شکست خوردی هم اتفاق بیفته! درست توی لحظه ای که جونگکوک قدرتمند رو همزمان با خمره ی شرابی که برای فرد برنده تهیه شده، تصاحب میکنی و دزدکی روی شونت طوری از استودیو به بیرون میکشی که حتی دعوای رخ داده بین تهیه کننده و مجری و سایر عوامل که سر چگونگی مرگ کارگردان رخ داده، حتی برات اونقدر مهم نباشه که بهش فکر کنی یا حتی خودت رو مقصر بدونی!!!

تهیونگ: راحتی؟!

همونطور که خمره ی بزرگ و غول پیکر رو با مشقت و سختی بسیار به سمت جلو هل میداد، از جونگکوکی که توی خمره نشسته و حتی سرش رو بیرون نمی آورد با تمسخر پرسید و به شکل ناباورانه ای منتظر پاسخ بود!

جونگکوک: راحتی؟

جونگکوک به طور غیر منتظره ای با شنیدن صدای تهیونگ سرش رو از خمره برای لحظات کوتاهی خارج کرد و همونطور که از شدت مستی به سکسکه افتاده بود، انگشتش رو توی هوا چرخوند و پس از تکرار کردن سوال تهیونگ، با لبخند مضحکی به اطراف چشم چرخوند و دوباره توی خمره سنگر گرفت!

تهیونگ: راحت تر میشدم اگه به جای نشستن توی خمره، از پاهات برای راه رفتن استفاده میکردی! حالا چطوری با این خمره ی سنگین لعنتی که حاضر نمیشی تا ازش دل بکنی، از این پله ها پایین برم؟!

جونگکوک دستاش رو به لبه های چوبی خمره گرفت اما این بار دیگه سرش رو بالا نیاورد و تهیونگی که از کل هیکل جونگکوک، موفق شد تا فقط چهار انگشت از هر دستش رو ببینه!!

جونگکوک: پس راحتی!

تهیونگ همونطور که قواش رو برای دوباره هل دادن خمره بزرگ شراب جمع میکرد، چشماش رو توی حدقه چرخوند و زیر لب غرغرکنان گفت:

تهیونگ: چطور ممکنه حتی توی مستی هم حاضرجوابی کنه؟! زبون درازت رو بیار بیرون ببینم!!!!

جونگکوک تا حدی سرش رو از خمره بیرون آورد تا فقط چشم های کارتونیش و دستایی که مثل دست های خرگوش، گوشه های خمره رو چسبیده بودند مشخص بشه!

تهیونگ یه تای ابروش رو خم کرد و همونطور که از موقعیت مستی جونگکوک نهایت بهره رو میبرد با خشم غرید

تهیونگ: گفتم زبونت!!!!!

جونگکوک به سرعت تمام سرش رو بالا گرفت و دهانش رو تا حدی باز کرد که حتی زبون کوچیکش هم معلوم بشه!

تهیونگ: باورم نمیشه حتی فلفلایی که توی سوپت ریخته بودم هم برای سوزوندن این زبون سه متریت کافی نبودن! کاش یکم فلفل داشتم... اونوقت کاری میکرد تا دیگه نتونی...

Ginger | VkooK | DaddykinkDonde viven las historias. Descúbrelo ahora