سلاااااااااااام
این آپ نیس ساری ولیی بعدیش اپه خوب تا تهش بخونین چون
یه چنتا چیز هست که میخوایم واضح توضیح بدیم
آپ این فیک هفته ای سه باره... ولی خوب ممکنه که بیشترم باشه مونده به حمایتا و بوس هایی که به نویسنده میدین💜✨😂نویسنده یکم هوله به دل نگیرین
این اولین ویکوک نویسندس ممکنه قلمم زیاد خوب نباشه پس به بزرگی خودتون ببخشید
جونگکوک توی فیک 25 سالشه یه امگاس و رایحش رزه
فکر نکنم کسی باشه که جونگکوک و نشناسه تا بخوام عکسشو بزارم
پدر و مادر جونگکوک و برادرش توی 13 سالگیش هواپیماشون سقوط میکنه و به دیار باقی میشتابن از اون به بعد با مادر بزرگ خسیسش زندگی میکنه تا اینکه توی 18 سالگیش بار و بندیلشو جمع میکنه وتنهایی زندگی میکنه.. توی 20 سالگیش هم مادر بزرگش فوت میکنه و تقریبا تمام ارتباطش با فامیلش قطع میشه
توی همسایگی مادر بزرگشون با تهیونگ آشنا میشه و دعواشون از همون بچگی سر میگیره
البته مادر تهیونگ و جونگکوک دوستای قدیمی بودن و جونگکوک هر ماه یه بار مادرتهیونگ رو ملاقات میکنه
تهیونگ 27 سالشه یه آلفاس و رایحهش خاکستره
مدیر یه کمپانی مدلینگ عه ولی بتازگی هتل و رستوران پنج ستاره ی آرمی و خریده(همونی که جونگکوک توش کار میکنه)
تهیونگ به شدت علاقه به اذیت کردن جونگکوک داره و از اینکار خیلی لذت میبره
خوب دیگه بقیش اسپویل میشه
امیدوارم تا تهش حمایت کنین و خوشتون بیاد
اگه دوس دارین فردا بازم اپ کنم بگین😂💜
بوس به کلتون
فعلا
![](https://img.wattpad.com/cover/308645116-288-k718952.jpg)
ESTÁS LEYENDO
تو رئیس من نیستی / vkook
Fanficجونگکوک یه امگاس یکی از اون تنهاهاش که از عشق متنفره و زندگی سادشو به همچی ترجیح میده خانوادش مردن و خوب اون باهاش کنار اومده و یاد گرفته تنهایی راحت تره ولی خوب سرنوشت فاکی مگه میزاره؟؟ یه روز که مثل هر روز داشت برای گرگای عاشق توی رستوران غذا سرو...