-بریم سینما؟
+ارههه
اونا پیاده تا میدون اصلی محلشون راه رفتن و در نهایت به یک کافی شاپ رسیدن، کمی لاته خوردن و بعد از کلی چرت گفتن و شوخی کردن سهون پیشنهاد داد.
-چه فیلمی؟
+عاشقانه؟
-اکشن
+طنز؟
-ترسناک
+اه خیله خب همین خوبه
انتخاب خوبی برای دوتا ادم نترس بود، البته نمیشه گفت هردوی اونا کاملا نترس بودن!
بلیط های سینما رو گرفتن، سهون زمانی که لوهان داشت میکشیدش ایستاد و به بوفه ای که اونجا بود نگاهی انداخت.
-همینجا وایسا
+کجا میری؟
-صبر کن
لوهان با نگاهش سهون که تقریبا داشت میدوید رو دنبال کرد و به هولی و بامزگیش لبخندی زد...اون پسر واقعا عالی بود!
+زود باش
لوهان داد زد و باعث شد سهون سرعت قدماشو بیشتر کنه و با ظرف پاپ کرن تازه سمتش بره، خب اونا وارد سالن شدن و رو شماره صندلی هایی که رو بلیطشون بود نشستن که تو ردیف عقب بود، خب جمعیت زیادی اونجا نبود ولی کم هم نبودن بالاخره هیچ آدم عاقلی وسط هفته سینما نمیره!
خب حواس اونا به فیلم نبود، چون داشتن به سه تا دختری که ردیف جلو نشسته بودن میخندیدن ولی خب زمانی که چند تا هشدار به خاطر سرصدای زیاد دریافت کردن تصمیم گرفتن به تماشای فیلم بپردازن!
+چرا صحنه ی ترسناکش نمیاد؟
-نمی...آآآآآ
خب سهون واقعا توی فیلم غرق شده بود و انتظار نداشت که خیلی یک دفعه ای یک موجود ترسناک بیاد جلوی تصویر برای همین اروم داد زد و کمی تو جاش پرید که باعث شد کمی پاپ کرن به اطراف پرت بشن و لوهان از خنده رسما جر بخوره!
-هییسسس...ساکت باش!..مگر اینکه دلت بخواد بندازنمون بیرون!
+ب-بخشید
بین خنده هاش گفت و سعی کرد کمی جمع و جور بشینه. خب هر دوی اونا طی پخش فیلم چندبار تو جاشون پریدن و داد زدن، ولی اینبار دیگه خبری از خنده های زیاد نبود چون مسئول اونجا بهشون گفت که اگه زیاد سرصدا کنن مجبور میشه بیرونشون کنه
چون داشتن برای بقیه افراد حاضر در سالن مزاحمت ایجاد میکردن! خوش گذشت!
اونا دیگه ساکت بودن ولی وقتی فیلم تموم شد از خیلی ها چشم غره هدیه میگرفتن و در جواب سهون با نگاه پررو و ابرویی که بالا انداخته بود جوابشونو میداد و لوهان با تکون دادن سرش معذرت میخواست.
-چه آدمای بی جنبه ای!
+اینطور نگو ما خیلی داشتیم بیشعور بازی درمیاوردیم!
-به هر حال
CZYTASZ
【 Neighbour 】(HunHan.ver)
FanfictionName: Neighbour | همسایه Couple: HunHan Genre: Romance, Fluff, Smut, Dadykink Writer: Bary Editor: OhOrat ───────────╼✾࿐ چند هفته ای از اسباب کشیش به خونه ی جدیدش میگذشت، محله ی اروم با یه جو دوستانه بین همسایه ها چیزی بود که هر آدمی آرزوشو داشت! تن...
