لوهان رفته بود پایین و خودش رو دور کمر سهون پیپیچیده بود و سهون دستاشو باز کرده بود و پاش روی لوهان بود!
+صدای چیه؟لای پلک یکی از چشماشو باز کرد و سرش رو کمی بلند کرد و وقتی سهون به پهلو چرخید باعث شد شکمش محکم تو صورت و بینی لوهان فرو بره و اخ پسر دیگه رو بلند کنه!
-نم..دونملوهان کمی سهون رو هول داد و وقتی دید تلاشاش بی نتیجست با مشت نسبتا محکمش به سهون فهموند که باید کنار بره!
+گمشو اونور!-باهام مهربون باش!
+تو هم ی الان صورتمو له کردی! چطور انتظار داری مهربون باشم؟
-همش غر میزنی!
لوهان میخواست بهش بپره که با زنگ خوردن گوشیه سهون بیخیال شد و سمت گوشیه سهون روی پاتختی خم شدو عملا با وسط سینه اش تو صورت سهون رفت! البته..! اینجا یه پسر شرور و منحرف داریم!
سهون دستاشو دور کمر لوهان پیچید و سرشو رو تو سینهی نیمه لخت لوهان که دیشب هودیشو با یکی از پیرهنایی که روی صندلی بود عوض کرده بود فرو کرد و باعث شد پسر بزرگتر یکم خودشو بالا بکشه وسهون!رو سرزنش کنه
+هی میشه یکم آروم بگیری؟و خب سهون در جواب فقط زیر ترقوه ی لوهان رو آروم گاز گرفت.
+آخ..نفهمتماس رو وصل کرد و صدای دوست عزیزش توی گوشش پیچید.
×معلوم هس کدوم گوری هستی؟...پسرهی شغال بگو چه بالایی سر دوستم اوردی؟..چرا گوشیشو جواب..+بکهیون؟
×اوه! لوهان!
+من خوبم بکهیون! نیاز نیست نگران بشی!
×آه..خدارو شکر!
لوهان کمی قدرت تکلمشو از دست داده بود چون سهون داشت سینشو میمکید و دست دیگش رو روی باسن لوهان میکشید و با فشاری که داد باعث شد ناله ی ریزی از زیر لبای لوهان خارج بشه و گوشای تیز بکهیون اونو بشنوه!
+اهه...ا-اره!×لوهان؟
+هوووم؟
لوهان بیقرار شده بود چون سهون کمی خودشو پایین کشید و داشت نوک سینه ی صورتی و سفت شدش رو میمکید!
لوهان برای خارج نشدن هیچگونه اه و ناله ای لباش رو گزید و رو تختی رو توی مشتش فشرد.
×انگار حالت خوب نیس!...میخوای...
+اهههه...سهون!
لوهان بخاطر گاز گرفتن نوک سینش توسط سهون ناله ی بلندی کرد و بدون اینکه حواسش باشه اخطار مانند اسمشو صدا زد که باعث شد پسر بزرگتر پشت خط نیشخند شیطانی ای بزنه و دستش بندازه!
×اوه مثل اینکه یکی داره به فاکت میده...بعدا حرف میزنیم فقط حواست باشه که یک ساعت دیگه باید فرودگاه باشیم!
ESTÁS LEYENDO
【 Neighbour 】(HunHan.ver)
FanficName: Neighbour | همسایه Couple: HunHan Genre: Romance, Fluff, Smut, Dadykink Writer: Bary Editor: OhOrat ───────────╼✾࿐ چند هفته ای از اسباب کشیش به خونه ی جدیدش میگذشت، محله ی اروم با یه جو دوستانه بین همسایه ها چیزی بود که هر آدمی آرزوشو داشت! تن...