بی حوصله بنظر میرسید ؛ اروم با رشته های سفید توی ظرف چینی ابی رنگ بازی می کرد.
هیچ ایده ای ازینکه تا الان دیدارشون چطور پیش رفته نداشت ؛ باز شدن یهویی در و هجوم اوردن دخترک ریز جثه برای به اغوش کشیدنش!
و همینطور جملاتی مثل : ″ اوپا ، دوری ازت خیلی سخته! ″ یا ″ خونه بدون لبخند هات رنگی نداره! ″ شروع مکالمه اشون بود.
تا قبل از جمع شدن دور میز چوبی که طرح های کودکانه روش یاداور خاطره های گذشته بود ، فکر نمیکرد جمله ″ گذشته ها تکرار میشن ″ حقیقت داشته باشه.
با لحن گرم و صمیمانه اون دختر که همیشه با چتری های خاکستری زخم پیشونیش رو میپوشوند ، به خودش اومد و سوالی نگاهش رو به چشم هایی که موقع لبخند میدرخشیدن سوق داد.
- غذا های اونجا متفاوته نه؟ متاسفم ، من به عنوان یک دختر تو کارای مربوط به خودم خوب نیستم.
به غذای دست نخوردش نگاهی انداخت و سعی کرد با نظرش مخالفت کنه.
+ نه نه نه! فقط نبود اوما ذهنمو درگیر کرده.
چینی به ابروهاش داد و دست از بازی کردن با رشته های نازک برداشت.
- این روزا بیشتر از قبل فشار روشه. مطمئنم با دیدنت خیلی خوشحال میشه!
YOU ARE READING
𝙨𝙝𝙞𝙨𝙤 シソ
Fanfictionname : shiso ( نعنای قرمز ) وضعیت : ″متوقف شده″ - نعنای قرمز ... + فکر کردم ازش بدت میاد. - اشتباه نکن. من فقط ازش م .. متنفرم. + تا کی میخوای منتظر بمونی؟ - گفت تا وقتی رشد کنن ب ..برمیگرده. الان 23 سپتامبره و چهارمین ب ..باریه اونارو به چشم میب...