Part.4

72 25 8
                                    

- تموم کردی عجله کن باید بریم کلاس بعدی الان شروع میشه
+ سونگمینا انقد سخت نگیرالان میریم راستی نظرت چیه امشب یکم خوشبگذرونیم؟
سونگمین محکم زد تو سر لینو،باید بعد مدرسه بریم دنبال خونه باشیم که این همه راه هروز نریم بیایم!
+ لینو سرشو ماساژ داد و داد زد نمیتونی بدون زدن من حرفتو بگی ؟
شتتت، یادم نبود اوکیه بریم!

ساعت حدودا 4 بعد از ظهر بود و کلاساشون تموم شده بود
و هردو به دنبال پیدا کردن خونه بودن

+ میگم خونه دومیه که دیدیدم بد نبوداا، برای هردومون مناسب بود بنظرم!
- اره اره قیمتشم خوب بود برای ما ولی باید بازم بگردیم!
+ هی سونگمینا من واقعا دیگه نمیتونم راه بیام دارم میمیرممم خستممممم!
یکم تحمل کن الان میرسیم کم غر بزن و زیر لبی یه کوالا نثارش کرد!

بالاخره خونه مورد نظرشون پیدا کردن و قرار شد آخر هفته مستقر بشن

+ با اینکه خستم ولی بهت افتخار میدم به مناسبت پیدا کردن خونه بریم جشن بگیریم!

- واقعا دوست دارم بیام ولی امشبو نمیتونم لی بمونه برای فردا !

+ چکار داری شیطون 😏
- فقط میخوام بخوابم!
+ مطمنی ؟ تنهایی؟
- عععع لی اذیت نکن!
+ باشه باشه اروم باش چیزی نگفتم برو تنهایی بخواب تنهاییی!

با گفتن خیلی سر خوشی به مکالمه پایانی داد و هرکس به سمت خونه خودشون رفتن!


آقای لی مین هو هنوز تشریف نیاوردن؟
سونگمین با صدای استاد به خودش اومد!
استاد گفت خبری از دوستت نداری؟ معمولا باهمید!
حالا که حواسش جمع شده بود زبون باز کرد و گفت ن..نه خبری ندارم!

استاد بی توجه به غیبت عجیب لینو کلاسشو شروع کرد
ولی تمام مدت حواسش به سونگمین بود چون از ظاهرش کاملا مشخص بود که اتفاقی افتاده!

با شلوغی کلاس به خودش اومد و متوجه شد تایم استراحته
هیونا اومد بالای سرش و گفت هی سونگ استاد گفت بری پیشش

سونگ سری تکون داد و از جاش بلند شد به سمت اتاق معلم حرکت کرد
در زد و با اجازه استاد وارد شد

امروز سر کلاس حواسم بهت بود و نگرانت شدم تاحالا تورو توی این وضعیت ندیدم دانش اموز باهوش و همیشه پر انرژی من امروز چه اتفاقی براش افتاده؟

عامم راستش آدم بعضی وقت ها بی حوصله میشه و امروز روز بی حوصلگی من بود استاد متاسفم واقعا!

اشکالی نداره ولی اگر نیاز داشتی با کسی صحبت کنی حتما بیا پیشم!
راستی دوستت هنوز نیومده ؟

نه خبری ازش نیست!
اوکی میتونی بری !

سونگ با تشکر کردن از اتاق خارج شد و به سمت کلاس رفت
طولی نکشیده بود که سرشو رو میز گذاشته بود
که یکی روی شونه هاش زد با فکر اینکه لینو عع بلند گفت کجا بو...
که چشمش به دانش اموز انتقالی جدید خورد..

- ببخشید اشتباه شد جانم؟
+ راستش من این درسو ندارم میتونم کتابت قرض بگیرم ؟
- عامم اره اشکالی نداره
+ البته میتونم فردا بیارم؟ واقعا متاسفانه اخه الان تایم کلاس تمومه!
- اوکیه!
+ بازم ممنونم.

سونگ کلافه و بی خبر از لی به سمت خونه رفت و سعی میکرد با لینو تماس بگیره ولی هرچقدر تلاش می‌کرد بی فایده بود و هیچ خبری از لینو نبود!

LoveckerWhere stories live. Discover now