Part.5

68 22 2
                                    

تصمیم گرفت بره سمت خونشون بلکه خبری ازش بگیره!
حدودای 10 نیم شب بود که زنگ خونه به صدا دراومد و مامان لی درو باز کرد و از دیدن سونگ منعجب شده بود بعد از حال و احوال پرسی سونگ رفت سراغ اصل مطلب که از صبح خبری از بی نیست برای همین نگرانش شدم و اومدم اینجا میخواست..... سلام!
معلومه تو کجایی پسره احمق؟ یکم توجهش بیشتر به لی جلب شد و متوجه زخم های صورتش شد و رفت سمتش گفت چیشده لینو چرا این ریختی تو؟

لینو حرفی نزد! و سونگو به اتاقش دعوت کرد!
باهم سمت اتاق لینو رفتن و سونگ از دستش حسابی کلافه شده بود
نمیخوای حرفی بزنی ؟ بگی چه بلایی سرت اومده؟ از صبح خبری ازت نیست نه مدرسه نه تماس هیچی هیچی الانم این ریختو قیافته حرفی هم نمیزنی!
سونگ!چرا شلوغش میکنی؟چیزی نشده من خوبم!
خوبی ؟ حالتو نپرسیدم دلیل نبودنت و این ریختتو میخوام بدونم!

چیزی نیست!
نیمخوای حرف بزنی ؟ اوکی!

+ باشه باشه خب ببین من امروز داشتم میومدم سمت مدرسه!
- خب ؟!
+ شانسم با لی جونگ کوفتی بر خوردم لنت بهش عاییییش
- چی ؟ من فکر میکردم دست از سرت برداشته اون این بلا سرت آورده؟
حسابشو میرسم مرتیکه اشغال...
چکارت داشت چی گفت لینو حرف بزن!
+ ازم خواست یکیو براش هک کنم ببین من واقعا نمیخوام ینی نمیتونم مخصوصا
- مخصوصا چی
+ وای سونگ آرومت بگیره بزار زرمو بزنم!
اون دانش اموز انتقالی جدیده هست
- خبب
+ ازم خواست اونو هک کنم
- اون چرا؟
+ ببین از اولم یچیزی راجب این آدم برام مشکوک بود کلا آدم عجیبیه
واقعا نمیفهمم چرا باید اینو هک کنم نمیفهمم چی از جون من میخوان

- قبول کردی؟ بگو که قبول نکردی! نیمخوای که اون ماجرا دوباره تکرار بشه و اوضاع برای خودت بد کنی!

+ این زخما نشون میدن که جوابم مثبت بوده ؟
- خب ن
+ ولی مجبورم دارن میکنن

سونگ تو کمکم میکنی مگه نه ؟
- باید چکار کنم ؟ مطمنی میخوای انجامش بدی ؟

+ نمیدونم من نگران خانوادمم لی جونگ آدم درستی نیست!

سونگمین لینو بغل کرد و توی گوشش زمزمه کرد نگران نباش درست میشه حالا هم بیا استراحت کن فردا باید بریم خونه جدید!

+ باشه توعم اینجا بمون فردا باهم بریم
- باشه!

سونگ بیداری !؟
هممم چیشده !؟
میگم بنظرت با این پسره اسمش چی بود
چان
اها اره چان چکار داره؟
نیمدونم ولی امروز تو مدرسه کتابمو قرض گرفت ولی همین مکالمه کوتاه هم که داشتم آدم بدی به نظر نمیومد

لینو از جاش پرید با حالت شوک شده صورتش پرسید چی ؟ باهاش برخورد داشتی ؟ چرا نگفتی
چیزی نبود لی کتاب گرفت رفت!
هومم!

LoveckerWhere stories live. Discover now