200 19 0
                                    

yoongi

شاید اینجا بود که درد اصلی شروع میشد!
کوک از لحظه ورودش به اتاق سعی داشت هیونگشو اروم کنه و هر دفعه پس زده میشد
این حجم از درد غیر قابل تحمل بود براش
کنترل بدنش دست خودش نبود و این دلیل اتاق و ریخت داغونش بود
هیچ راهی برا درست شدن چیزی نبود، دونستن این همچیو دردناک تر میکرد
فک میکرد کسی که حقیقت رو میدونه اونه ولی الآن حقیقت کوبیده شده بود تو صورتش
نمیفهمید داره چیکار میکنه فقط هرچی که میدید و جلو دستش میومد رو مینداخت و میشکست
همراه گریه و هق هقاش جونگکوک رو هم هربار پس میزد و به یه سمتی هل میداد
ولی اون بی توجه به دردی که تو جاهای مختلف بدنش حس میکرد بار دیگه بلند شد و هیونگش رو چسبید
سعی داشت بغلش کنه ولی یونگی حتی یه ثانیه هم بی حرکت نمیموند
اون زیاد چیزی نمیشنید حتی صدای خودشون رو
در اخر جونگکوک رو با تموم زورش رو زمین انداخت و از اتاقش خارج شد
اشکاش, چشماش و پوست صورتش رو میسوزوندن ولی متوجه اینم نمیشد
بدون اینک در رو ببنده از خونه خارج شد و تنها راهی که تو ذهنش بود رو برا رفتن انتخاب کرد
هیچ جایی نمیتونست از افکارش و خودش فرار کنه نه؟ هرجا بری اونا باهات میان.
البته یونگی راه موقتی عه فرار از خودش رو پیدا کرده بود

____________________________________

سرش رو میز و نگاهش به انگشتاش بود
دیدش تار تر از چند ساعت پیش شده بود
چشماش باز بودن ولی نمیتونست کامل و درست ببینه
با موزیک بی کلام بار تو افکارش غرق شده بود
داشت خاطراتشون رو برای خودش مرور میکرد..و با همه ی لحظاتی که از ذهنش میگذشتن درده تیکه های شکسته ی قلبش بیشتر میشد
تنها چیزی که جسمش حس میکرد و متوجهش بود درد بود..
روحش.. روحش خیلی چیزا حس میکرد..و درد هم همراه تک تک احساساتش بود
5-6 ساعتی میشد که وارد اون بار شده بود و تو 3 ساعت اخر فقط یسوال تو ذهنش بود : "چرا اینطوری شد؟!"
با گذاشته شدن جامی جلو چشش نگاهشو به کسی که چند ثانیه قبل کنارش نشسته بود داد
با چشم تو چشم شدنشون لبخند محو عه پسر مقابلش به پوزخند تبدیل شده بود
شاید بخاطر حالت صورت یونگی بود
اون نمیتونست حالت صورته پسر مقابلش رو واضح ببینه ولی صدای پوزخندشو شنیده بود
با کلافگیی که بخاطر دید تارش داشت نگاهشو از پسر گرفت و انگشتاشو سمت جام برد
برا مزه مزه کردن مایع سبز رنگه تو جام سرشو برا مدت کمی از میز فاصله داد و بعد چند ثانیه جامو دوباره رو میز گذاشت
- تلخه
با انگشتاش جام رو سمت پسر هل داد و دستشو سمت جیب شلوارش برد
چندباری ویبره گوشیش رو تو جیبش حس کرده بود ولی توجه نکرده بود
با ریز کردن چشماش نگاهش رو به گوشیش که با لرزش دستش میلرزید داد
جونگکوک 17 و جیمین 2 بار بش زنگ زده بود
دستشو با کلافگی تو موهاش برد و موهاشو عقب داد
کلاسشو با جیمین کلا یادش رفته بود.. و احتمالا جیمین فردا نمره خوبی نمیگرفت از امتحانش
نفسشو با حرص بیرون داد و انتخاب کرد ک اهمیتی بش نده
+ اسمت چیه
این توهم بود؟ نبود؟ باید توهم میبود ولی این صدا واقعی تر از توهماتش بود
بعد چند ثانیه مکث سرشو سمت پسر کناریش گرفت و این حرکت یهویی باعث بیشتر شدن سردردش شد
داشت با خودش تکرار میکرد ک امکان نداره این اون فرد باشه
اون حتی نمیدونست که ایا واقعا کسی وجود داره یا نه
بار ها صداها، حرفا و مکالمه هایی رو بین توهماش میشنید ولی احتمال اینکه توهماتش از واقعیتی بوده باشه رو نمیداد
منگ و گیج بود چشماشو ریز میکرد و سعی میکرد صورت پسره مقابلش رو واضح تر ببینه
تو ذهنش بود که ممکنه قیافش احمقانه بنظر بیاد ولی اهمیتی نمیداد
میخاست که بیشتر صدای پسر رو بشنوه تا شاید ذهنش قانع بشه که این همون فرده
+ من جی هوپم و تو بنظر خوب نمیای، کمک میخای؟
به خواستش رسیده بود ولی توهمات صوتیش تو چند ثانیه ذهنشو پر کرده بودن
سردردش اذیتش میکرد
گوشیش رو تو جیبش کتش انداخت و از جاش بلند شد
سرش گیج میرفت ولی سعی میکرد قدماشو محکم و درست برداره
بدون اینکه بخاد جوابی بده به سمت در خروجی بار رفت و خارج شد
با خارج شدنش بدنشو به دیوار کنار دستگاه وندینگ تکیه داد و پایین تر اومد
ارنجاشو رو زانوهاش تکیه داد و سرشو بین دستاش گرفت
حداقل توهمات صوتیش جلوی فکر کردنش به چیزای دیگه رو میگرفتن
با کشیده شدن دستی رو موهاش سرشو کمی بالا گرفت و نگاهشو به فردی که به سمتش خم شده بود داد
+ بیا اینجا گربه کوچولو
دید واضحی نداشت ولی از بوی ادکلن و صداش میتونست بفهمه طرف مقابلش یه زنه اشناست
دست یونگی رو بین دستای ظریفش گرفت و انگشت شصتش رو نوازش وار رو پوست یونگی حرکت داد
یونگی وقتی متوجه دوتا مرد کناریش شد ک اونو از بازوهاش گرفتن و بلندش کردن
دستش از بین دستای زنه سر خورد و بدنش سمت ماشین سفید کشیده شد
سعی عی برای مقاومت نکرد، توانی هم براش نداشت.

____________________________________

everybody diesWhere stories live. Discover now