XIII

23 7 4
                                    


yoongi

شوگا دستشو دور گردن پسر کوچیکتر یعنی تهیونگ انداخت و دنبال سهون یونجون و کای راه افتاد
میگفتن و میخندیدن
سهون و کای وید رو با هم شیر میکردن و تهیونگ اسرار میکرد و از شوگا اجازه میخاست که اونم بکشه
ولی شوگا هر دفعه رد میکرد
متوجه برادرش یونگی که از دور اونا رو تماشا میکرد بود ولی عادت کرده بود و هرچقدرم براش کلافه کننده باشه هم چیزی بهش نمیگفت
تهیونگ یونجون و شوگا وارد مارکت شدن و شوگا براشون بستنی خرید
به سمت پاتوقشون حرکت کردن و هرکدوم رو یه کاناپه قدیمی و کثیف کنار خرابه لم دادن
یونگی از پشت درختا شوگا رو تماشا میکرد که دستشو دور گردن سهون انداخته و گوشیش دستشه
با ویبره گوشیش نگاهشو از برادرش گرفت و گوشیش رو در اورد
-{چرا سر کلاست نیستی یونگی؟}
+{دلم میخاد پیش تو باشم}
-{پیشم نیستی که، از دور داری تماشام میکنی}
یونگی گوشیشو وارد جیبش کرد و نگاهشو به برادرش داد
سهون یه پک از وید زد و با گرفتن فک شوگا سرشو سمت خودش برگردوند و با گذاشتن لباش رو لبای شوگا دود رو وارد دهنش کرد
شوگا دود رو وارد ریه هاش کرد و با کمی تردید به یونگیه پشت درختا نگاه کرد
دود رو بیرون داد و خندید
-این چه کاری بود مگه گی ای؟
+حتما باید گی باشم که ببوسمت؟
-پس بگو وید بهونس
یونجون و کای خندشون گرفته بود ولی تهیونگ به حرکت پارچه مشکی پشت درختا خیره بود
یونگی دستاشو مشت کرد و اونجا رو ترک کرد
با قدمای‌ محکم سمت خونه حرکت میکرد
درو محکم پشت سرش کوبید و خودشو تو اتاقش زندانی کرد
شوگا فقط باید برا اون می‌بود
نمیفهمید چه نوع دوستی ایه که همو از لب میبوسن
حتی نمیدونست به چی داره حسودی میکنه
حتی نمیدونست اسم این حس حسودیه
شب شد و یونگی سمت حیات پشتی رفت و رو تاب نشست
با ورود شوگا به حیات پشتشم برنگشت تا نگاهش کنه
-خوبی؟
+چرا بوسیدیش؟
از جاش بلند شد و سمت شوگا رفت
درست تو یه سانتیش وایستاد
شوگا کمی عقب رفت و یونگی جلوتر اومد
تا جایی که شوگا به درخت بچسبه
+چرا بوسیدیش؟
-خستم کردی یونگی
-خسته شدم از اینکه داعم تعقیبم میکنی داعم دوربین به دست دنبالمی و عکسامو میندازی داعم حسودی دوستامو میکنی، خستم کردی یونگی نمیخامت
یونگی دستشو رو گردن شوگا گذاشتن و همونطور که گردنشو محکم فشار میداد اونو به درخت چسبوند
به صورتش نزدیک شد و محکم زمزمه کرد
-چرا نمیفهمی هیچکس تورو به اندازه من دوس نداره، تو دوستاتو داری ولی من فقط تورو دارم، میخام که فقط مال من باشی، فقط! فقط! مال! من!
بیتوجه نسبت به قیافه تو شکش لباشو رو لبای شوگا چسبوند و محکم و عمیقو خیس بوسیدش
و گردنشو تا وقتی بدن شوگا سست شه و رو زمین بیفته فشار داد
با افتادن شوگا کمی عقب رفت و با ترس سمتش دویید و زانو زد
-شوگاا..شوگا...
بدنشو تکون داد و محکم تو صورتش سیلی زد
از کنارش بلند شد و با گرفتن دستاش سمت استخر کشیدش و داخل آب انداختش
شوگا به هوش اومد و تو آب دستو پا زد
از گوشه استخر چسبید و خودشو بالا کشید
یونگی کنار استخر زانو زد و صورت شوگا رو چسبید
-حالت خوبه؟ ببخشید
شوگا یقه یونگی رو گرفت و سمت خودش کشید
لبای خیسشو رو لبای یونگی کوبید و همونطور که عمیق میبوسیدش بدنشو یهو تو آب کشید
هردو خیس خیس بودن یونگی پاهاشو دور کمر شوگا حلقه کرد و چشماشو با تردید بست
شوگا دستشو زیر بوت یونگی میکشید و لباشو محکم و عمیق میمکید
یونگی رو کنار استخر چسبوند و یونگی بوتشو رو دیک برادرش کشید
بین ناله های ارومش زمزمه کرد
-انجامش بده
شوگا با تردید از لبای یونگی‌ جدا شد و پایین تنشو که برجسته شده بود نگاه کرد
نگاهشو به صورت یونگی‌ داد و زمزمه کرد
+تو خیلی کوچیکی یونگی.. منظورم اینه که تو فقط 10 سالته..و ما برادریم
یونگی یقه شوگا رو چسبید
-انجامش میدی یا نه
شوگا سرشو به معنی باشه تکون داد
و اون اولین سکس جفتشون بود

ووتا خیلی کمه لطفا ووت و کامنت یادتون نره چون کامنتاتون بهم ایده میده
ممنون از همه ریدرا "]
اگه بخاین تو کامنتا بگین اسماتشم براتون بنویسم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 3 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

everybody diesWhere stories live. Discover now