part (7)

886 72 0
                                    

شخص]
ته ده دیقه داخل حموم فقط اواز میخوندو خودش و به درو دیوار میزد و کوک و جیمین و معطل نگه داشت جیمین هم از اینور شبیه طلبکارا هی داد میزد
+دددددییییییی ... بیاااا بروونن..

_ته الان وقت این کارا نیست بیا بیرون.... تا درو نشکوندم
ته هم هیچ توجهی نمیکرد.. که جیمین لخت کنار کوک نشسته و سعی میکنه اعضای بدن خودشو بپوشونه وکوک هم داخل اتاق رژه میرفت و هی غر میزد
.
صدای در جیمین و کوک رو به خودش جلب..

×اخیییششش ... چه حالی کردم.. حالا میتونید برید..

_ممنون..
کوک سریع لباساشو از تنش دراورد بجز باکسر.. وان رو پر اب گرم کرد و یک بمب صورتی انداخت داخل همینکه خواست بشینه متوجه جیمین شد که لخت روی تخت اتاق نشسته و دور خودش پیچیده...
داد زد.. _جیم نمیای..؟؟
جیمین که هر دیقه سردش میشید تازه متوجه حرف کوک شد.
+چی.. ها.. نه شما برید من بعد از شما میرم..

_نه .. بیا نگات نمیکنم ..

+اخهه... چیزه.. من.. من..

_بیا دیگه.. گفتم نگات نمیکنم.. اصلا بیا چشمامو میبندم

جیمین که رضایت داده بود رفت.. اروم داخل رفت که چشمای کوک بسته بود داخل وان نشست و سریع خودشو جمع کرد
+ددی .. چشماتو باز کن..

_اه.. امدی..؟؟ چقدر بی سرو صدا

خنده ریزی کرد.. پنج دیقه بود که هیچ حرفی بینمون ردوبدل نمیشد کوک چشماشو بسته بود و خودش و ولو کرده بود داخل وان.. جیمین هم با موهای کفیش ور میرفت و برای خودش ریش میزاشت و میخندید ..
کوک زیر چشمی به جیمینی که پیش خودش میخندید و بازی میکرد نگاه کرد..
لبخند کوچیکی بین لباس شکل گرفت..
_هی جیمین؟؟
جیمین که تو افکار و رفتاراش غرق شده بود با تعجب به کوک نگاه کرد که صداش میکنه
+بل.. ددی

_خواهر و برادر داری.؟؟

+اممممم... فک نکنم..

_یعنی تو نمیدونی خواهر داری یا برادر..

+نچ... چون من 3 سالم بود تو پرورشگاه بودم.. واقعا هیچی یادم نمیاد

_اوکی..
جیمین نمیدونست که چرا کوک این سوالو ازش پرسیده یا شاید میخواسته مسخرش کنه.. *اصلا من ازش میپرسم خانواده داره یا نه.. هومم؟؟! *
+تو چی ددی.. تو داری؟؟

_چی دارم.؟؟( منحرف بدبخت )

+خواهر برادر..

_اها.. فک کردم یک چیزه دیگه گفتی.. نه ندارم .. البته داشتن که داشتم ولی 6 سالم بود خواهرمو از دست دادم..

+هیییییی.. چقدر بد..

_اهوم.. حالا بهتره که بریم یک چیزی بخوریم چون الاناست که اسید معده سوراخم کنه ..

+خنده...اهوم.
کوک خودشو شست.. وحوله رو گرفت و دور خودش پیچید از زیر حوله باکسرشو دراورد.. جیمین محو بدن کوک شده بود خیلی عضله ایی بود.. بدنش برنزه بود. آههههههه........
جیمین هم خودشو شست و همینکه خواست از وان پایین بیاد.. تقصیر اون نبود وان زیادی بزرگ بود.. پاش لیز خورد و با شکم افتاد زمین و پاش پیچ خورد..

DADDY 👑🐥🔞Where stories live. Discover now