×اممممم.. خوشمزه بود.. مزه لیمو میداد..
با این حرف ته جیمین دیگه از صورتی به قرمز... 🤣خودتون تصور کنین..
_هی.. حق نداری طعم لبای بیبی منو بگی..×تو کیشمیش میشی؟؟ 🤣
_ب ت چ؟؟ 😐هی من یه فکری دارم .. بریم بستنی بخوریم اینطوری موچی مون خوشحال میشه..؟؟ مگه نه موچی..
با اسم بستنی.. جیمین قند تو دلش اب شد.. و روی پاهای کوک بالا پایین میپرید و با هر کلمه ایی که میگفت لب کوک.. اجزای صورتشو میبوسید.. و با اخرین کلمه مرسی محکم و با تمام زوری که داشت عمیقققققق لبای کوک رو بوسید که این مبل به عقب هول داده شد... بعد از روی پاهای کوک امد پایین و دور خونه چرخید... این کاراش باعث شد ته و کوک از ته دلشون بخندن..
+ها.. ها.. نفسم برید... ها.. بریم بخوریمممم..
همچین بچه ذوق داشت که.. نگم
_اوکی بریم..
از در بیرون رفتن کوک به بادیگاردا گفته بود ون رو بیارن..
بعد از 5 دیقه ون بسیار غول پیکری جلوی در بود کوک جیمین رو بلند کرد تا سوار ون بشه اخه اون ریز میره بود ..
ته و کوک در یکجا نشستن و جیمین روبروشون از پنجره بیرون رو نگاه میکرد..
×میگما .. لباس جیمین بد نیست؟؟
اروم گفت که جیمین نشنوه.. اخه لباس جیمین به شدت فاکی جذب بود ..
بزارین بگم چطوری..
یک شلوارک مشی تا کجا بگم از دیکشنری یکم پایین تر.. جذب جذب.. اوففف..
یک هودی زرد.. تا همونجایی که شلوارک جذب هست.. این یکم ازاده هودی.. گفت تا زیر زانوش ولی بلند از اونایی که هزارتا بند مند داره😐
اونم مشکی.. جذاب ههههه..
یک دستکش طوری..
یک گردنبند زنجیری طرح قفل..
همین.. بقیه رو خودتون بگید من حال ندارم 😂😂
−نه زیاد.. ولی چراا اینو پوشید؟؟ 😐×از من میپرسی؟ 😐
_اره چو..
با حرف جیمین.. حرفش نصفه موند ..
+ددی..! من جیش دارم..
با هدفش ته پخی زد و ریز خندید.. اما کوک فقط تعجب کرده بود..
_خب.. چیزه.. الان کجا ببرمت..!!×دستتو کاسه کن بریزه اون داخل.. خنده بلند..
یکجوری خنده کرد که از اهنگ داخل ماشین بلند تر بود.. از طرف دیگه توسط کوک یه پدکی خورد..
_ههه زهر مار..
جیمین به بحث های اونا گوش میداد و دستشو هی به دیکشنری میزد و پاهاشو هی تکون تکون میداد که تاقت بیاره
+دددییییی.. داره میادددد_خیاه خوب... بزن بغل اون پمپ بنزین..
راننده سریع اطاعت کرد و زد بغل بنزین..
٬چشم قربان
_جیم.. جیمین؟؟ 😐کجا رفتی..
جیمین بدون اینکه به حرف ددی گوش کنه از ون پیاده شد و رفت داخل سرویس مردونه..
×بهتر بری. امکان داره بلایی سرش بیاد.._مگه بچس..!
×اره ..اون بچه چی داره که بخاد از خودش محافظت کنه... فقط هیکل گنده کردی مغزت هنوز بزرگ نیست..
_نه که.. ولش کن بابا.
___________________________________________
[جیمین]
داشتم دستشویی مو میزدم.. اگه نگه نمیذاشتن همونجا خراب ماری میکرد.. بدون اینکه به حرف ددی گوش کنم از ون پیاده شدم و با هر سرعتی که داشتم خودمو به دستشویی رسوندم.. رفتم داخل یکی از دستشویا و کارمو کردم..
+اخیشششش.. ریخته بودا..
همینکه امدم بیرون با دو نفر روبرو شدم که اندازه در دستشویی بودن.. خواستم برم بیرون اما جلومو گرفتن..
%هی خوشگله کجا با این عجله..
VOCÊ ESTÁ LENDO
DADDY 👑🐥🔞
Ficção Adolescenteکاپل: کوکمین .. ویمین.. وی کوک.. نامجین جز فرعی 🌝 . ژانر:.، مافیایی🕷، sexy 👙👠💋 کیوت🌈 . خلاصه:+ددی🤤