راستش کامنتاتون یه لبخند بزرگ رو روی لبام میکاره ممنون..♡
____________________
اروم گوشه های هودیشو چنگ زد و بین مشتاش فشارش داد اون پسری که یکم پیش تا مرز به فاک دادنش پیش رفت بود الا جلوش بود
شلوارک و تیشرت مشکی تنش هیچ شباهتی به اون کت و شلوار مردونه ای که امروز تنش رو پرستش میکرد نداشت
ته با دیدن جیمینی که درست از رو به روی اتاقش ییرون اومد بود پوزخند پرنگیو گوشه ای لباش نشوند
استایلشو یک دور با چشمای کنجکاوش برسی کرد و بد از چند لحظه با یاداوری چیزی اخم کم رنگی رو پیشونیش نشست
مگه من چند دست لباس برات نزاشت بودم؟ اروم سمتش قدم برداشت و جیمین با هر قدم عقب تر میرفت و ضربان قلبش تند تر میشد
انقدر عقب رفتن که ته وارد اتاق شد و درو پشت سرش بست
درش بیار.
جیمین چند لحظه گیج سرشو بالا اوردو به پسر خنثی رو به روش خیره شد و حرکتی نکرد
تهیونگ با ندیدن حرکتی از سمت پسر رو به روش نزدیکش شد و سرشو سمت پایین خم کرد تا از فاصله ای کمتری به چشمای پسر خیره بشه گفتم درش بیار!
جیمین اینبارم حرکتی نکرد هنوزم دلش نمیخواست اون دامن کوتاه لعنتی رو بپوش و آبروی نداشتش رو از بین ببر..
ته با ندیدن حرکتی از سمت پسر محکم رو تخت هولش داد و قبل از اینکه جیمین فرار کن پاهاشو گرفت و سمت خودش کشید
دو تا پاشو از هم باز کرد و بینشون ایستاد شلوارکشو محکم و اعصبی در اورد و بین پاهای پسر خم شد
لیسی به کشاله ای رونش زد و محکم دندونای تیزشو توی اون گوشت نرم فرو کرد
پسر بی اختیار ناله ای از درد سر داد و ملافه کنارشو چنگ زد گوشه به گوشه ای پاهاشو گاز میگرفتو تا زمانی که دندوناش دردی رو احساس نمیکرد در نمیاورد
بد از حدود ده دقیقه جیغ زدن و فشار دندونای ته روی پوست پاش ولش کرد و بلند شد
دستشو حرکت داد و اروم از پشت داخل موهای صورتی پسر فرو کرد و با یک حرکت محکم سمت خودش کشید
صورت پسرو نزدیک عضوش کرد لباشو از روی شلوار سر دیکش گذاشت
اول غذا میخوریم بد برای ددی میخوریش بیبی
اروم زمزمه کرد و دامن روی تختو چنگ زد دوباره پاهای پسر کوچیکترو بالا اورد و دامن کوتاهشو پاش کرد
بلند شدو با گرفتن مچ دستش اونو دنبال خودش کشید
جیمین تا اون لحظه حتی جرعت یک کلمه صحبت کردن رو هم نداشت درد بین پاهاشو فراموش کرده بود و فقط دنبال پسر کشید میشد
نمیخواست دوباره گریه کنه و ضعیف به نظر برسه
بد از طی کردن یه مسیر کوتاه حالا تو اشپزخونه جلوی میز بزرگ غذاخوری ایستاد بودن
تهیونگ به سمت بالای میز حرکت کرد و روی صندلی مخصوصش نشست و دستشو برای پسر تکون داد
جیمین بدون مخالفتی سمتش حرکت کرد و خواست رو صندلی کنارش بشین که با لگد محکم تهیونگ به صندلیش سریع سمتش چرخید
پسر بزرگتر با حالت دستوری لب زد روی پاهام میشینی
با پیچیدن صدای تهیونگ تو گوشش پلک متعجبی زد و خواست دوباره سر جاش بشین ولی با یاداوری اتفاقی که یکم پیش براش افتاد بود و حس دوباره ای اون درد روی پاهاش ناچار سمت پسر حرکت کرد و با فشار دادن چشماش رو هم روی پای تهیونگ نشست
ته شروع کرد بود به غذا خوردن و با گذاشتن دستش بین پاهای پسر فشار ارومی بهش وارد کرد
غذاتو بخور مگرنه چیز دیگه ای برای خوردن بهت میدم.
جیمین کلافه نفسشو با لبای غنچه شده بیرون داد و چاپ استیکای روی میزو برداشت اصلا گشنه اش نبود اما نمیخواست باعث اعصبانیت دوباره ای پسر کنارش بشه و اروم شروع کرد به غذا خوردن
بد از چند دقیقه حالا با لپای پر و چپوندن غذاهای بیشتری تو دهنش داشت غذا میخورد
غذاهای جلوش زیادی خوشمزه بودن و اشتهاش رو باز کرد بود اصلنم قصد عقب کشیدن نداشت
اما متوجه سنگینی نگاه خیره پسری که خیلی وقت بود غذا نمیخورد و مشغول تماشا کردنش شده بود نشد
غذاشو تموم کرد و بی هواس به موقعیتی که الا توش قرار داره روی تن پسر دراز کشید و انگشتای کوچیکشو که توسط هودی مخفی شد بودن روی شکمش گزاشت چقدر خوشمزه بودیننن..
با شنیدن تکخنده ای درست کنار گوشش سریع بلند شدو سرشو پایین انداخت گونه هاش سریع رنگ عوض کردن
خنده های تهیونگ از قبل بلند ترشد و صورت جیمین سرخ تر
انقدر تو خودش جم شد که فقط یه بینی کوچیک ازش قابل دیدن بود
کیم نفس عمیقی گرفت و خنده های بلندشو بند اورد پسر رو از روی پاهاش بلند کرد و کمی سرخوش اما همچنان جدی شروع به حرکت کرد
دنبال ددی بیا کوچولو میخوایم بازی کنیم و با نیشخندی که از دید جیمین مخفی بود به قدماش سرعت بخشید
YOU ARE READING
𝗩𝗺𝗶𝗻
Adventureیه برده ای لعنتی نباید انقدر زیبا و معصوم میبود اگه اعتراف میکرد اون از همه ای زیر خوابا و برده های که داشت براش زیبا تر و دلنشین تر بود Couple:Vmin genre:Smut.BDSM