6

2.1K 264 17
                                    

پشت سر مرد قدم برمیداشت و اینبار با نگاه دقیق تری مشغول دید زدن خونه شد
همه چیز از رنگ سیاه و سفید پوشیده شده بود جوری که جز استایل و رنگ موی خودش هیچ چیز رنگی قابل مشاهده نبود
همه چیز با یه نظم و سلیقه خاصی چیده شده بود و عمارت بزرگ رو زیبا تر جلوه میداد
بد از کامل دیدن زدن خونه خودشو به پسر رسوند و سرشو پایین انداخت و هیچ ایده ای از اینکه قرار چه اتفاقی بیفته نداشت
و حالا با طی کردن مسیر پله ها به اخرین طبقه رسیده بودن که تنها شامل دو تا اتاق بود
یکی از این دو اتاق که متعلق به خودش بود پس احتمالن اتاق دیگه برای پسر مو مشکی رو به روش بود
همون لحظه با ورود پسر به اتاق حدسش درست در اومد و دستای عرق کردشو رو دامنش کشید
باید میرفت به اتاق خودش؟.. خوب چه بهتر
سریع وارد اتاقش شد و در رو پشت سرش بست
هنوز نفسش رو اسوده بیرون نداد بود که در اتاق با سرعت باز شد و هیکل مرد وارد چارچوب شد
اون برگشته بود ولی حالا با یه پوشه ای قرمز رنگ و مهمون پشمالوی کنارش
با بسته شدن در یه پامر خرسی مشکی سمتش دوید و جیمین سریع روی زمین زانو زد و سگو به اغوش کشید
با ذوق شیرینی محکم تو بغلش فشارش داد و کمی از خودش فاصله داد و نوک بینیشو به بینی سگ کشید
خدایا..تو چقدر کیووووتی^^
همون لحظه صدای بم پسر به گوشش رسید
اسمش یونتان حدود دو سال که خریدمش و کنارم حالا بیا اینجا
از این مرد زیاد نمیترسید درست که تا الا کمی اذیتش کرد اما هنوزم احساس خطر جدی رو از سمت مرد مقابلش حس نکرده بود
با دوباره شنیدن صدای مرد به خودش اومد و با قدمای کوتاهش کنارش رو تخت نشست
پارک جیمین ۱۹ ساله دانشجوی حقوق
نیشخندی از جمله ای اخرش زدو سمتش خم شد حقوق؟ تو حتی زبون نداری با من صحبت کنی
دوباره سرشو عقب کشید و مشغول خوندن کاغذای دستش شد
تک فرزندی و توی یه خانواده ای معمولی بزرگ شدی پدرت بخاطر یه بدهکاری که به وجود اورد تو رو در قبالش فروخته و پول گرفت
جیمین اخم کوچیکی کرد و سرشو سمت پایین خم کرد
حرفی نداشت که بزن پس فقط به حرفای مرد گوش میداد
تو از امروز به این تاریخی که اینجا نوشت شده متعلق به کیم تهیونگی و قرار تا زمانی که من دستور میدم کنارم بمونی.
کیم تهیونگ..؟
ته اروم سرشو تکون داد
پس اون عطر لعنتی که هنوز از طرف پسر روی بینیش جا خشک کرد بود و ازش مست شده بود همین بود
اون مرد یکی از بزرگترین شرکتای عطر رو در کره جنوبی داشت
اما چرا یه برده؟ اون فقط میتونست یه دوست دختر بگیره و نیاز هاش رو برطرف کن
ته پوشه ای دستشو سمت میز پرت کرد و لباشو لیس زد
دو زانو رو تخت نشستو با چنگ زدن موهای صورتی جیمین سمت تاج تخت کشیدش
از این به بد هر چیزی رو که هر زمانی بهت میگم باید خوب به یاد داشت باشی و انجام بدی
اول از همه فقط ددی صدام میکنی همه باید بدونن کی هستی وظیفه ات چیه و چطور باید باهات صحبت کنن و نزدیکت شن
دوم هر وقت که خواستمت باید باشی و نیازمو برطرف کنی
سوم وقتی گفتم لخت شو توی هر مکانی و زمانی باید لخت شی حتی اگه توی یه رستوران شلوغ نشسته باشیم
چهارم بدون اجازه ای من پاتو از در عمارت بیرون نمیزاری
توی اتاق و حمومت یه دوربین نصب شده پس سعی کن پسر خوبی باشی
بد از تموم شدن حرفاش پسر رو کمی پایین کشید و اهسته لب زد دامنتو در بیار بیبی بوی
جیمین چند لحظه شوکه شد حتی تاییدی از سمت خودش رو دریافت نکرده بود فقط دستور داد بود و باید انجام میشد؟ با نفس عمیقی شروع کرد به دراوردن دامن صورتی پاش
نمیتونست مخالفت کنه اصلا در جایگاهی نبود که بتون مخالف کن تحمل درد رو نداشت
دوست نداشت بهش سخت بگذر و تهیونگ اذیتش کن اون واقعا خسته بود و فقط یکم استراحت میخواست
بد از چند ثانیه با حس انگشتای یخ زده ته روی رون پاهاش کمی بدنشو کشید و چشمای درشتشو بست
انگشتای ته اروم حرکت میکردن و روی باسنش متوقف شدن
چنگ محکمی به اون دو تا هلوی بین دستاش زد و اروم مشغول مالش دادنش شد و همینکارش باعث شنیدن ناله ای کوتاهی از سمت جیمین بود
خم شد و سرش رو تو گردن سفید و خوش رنگ پسر زیرش فرو کرد
یکی از دستاش رو از زیر هودی گشاد و سفید پسر رد کرد و مشغول بازی کردن با نیپل سمت راستش شد بد از چند دقیقه ور رفتن با نیپل پسر دستش رو سمت عضو کوچیک پسر حرکت داد و چنگ ارومی بهش زد و خندید
بعید میدونم این مال یه پسر ۱۹ ساله باشه
سرشو رو بلافاصله بالا اورد و به پسر کوچیک زیرش خیره شد
انتظار دیدن هر گونه واکنش و صحنه ای از پسر کیوت زیرش داشت
اینکه پسش بزن یا بغض کن شایدم بترس
ولی حالا با لبای باز و چشمای خمار بسته شده و پاهای که کمی از هم فاصله داد شده بودن جلوش دراز کشید بود
چتریاش کمی خیس شد بود و روی پیشونیش پخش شده بودن
نیشخند کم رنگی زد و با حرکت دادن انگشتاش و کشیدنشون روی لبای پسر اهسته و خمار لب زد
برام بخورشون

______________________

کمی حرص بخورین وسط اسمات تا پارت بدی:)

𝗩𝗺𝗶𝗻Where stories live. Discover now