Jimin:
برای رفتن اماده شده بود.
به ساعت نگاه کرد، امروز خسته کننده بود براش و کارهای زیادی داشت برای انجام دادن به خاطر همین الان ساعت ۱۱ شب داره از محل کارش خارج میشه و این برای امگایی مثل اون تو شب جمعه خیلی خطرناکه ولی کاریش نمیتونست بکنه.از در ورودی خارج شد فردا باید به صاحب کارش زنگ میزد و حسابای فروشگاهاشو میداد.
چندتا از شعبه ها حساباشون نامنظم بود و به همین دلیله که جیمین امروز خسته شد و کارش طول کشیدهحداقل از بابت صاحب کارش خوشحال بود. اون مردی مهربون بود و با کسی کاری نداشت. فاصله سنی کمی داشتن و این باعث شده بود جیمین با اون راحتتر باشه.
ازینکه خونش نزدیک محل کارش بود راضی البته قبلا نبود چون قبلا تو یه شعبه دیگه کار میکرد و وقتی که یونگی این شعبه رو تاسیس کرد به اینجا انتقال پیدا کرد که راحتتر رفت و آمد کنه.
ولی الان این وقت شب قطعا واسه یه امگا که به هیتش چند روز بیشتر نمونده زیادی خطرناک نیس.
جیمین با خستگی راه میرفت و سعی میکرد قدمای بزرگ برداره شاید که سریعتر به خونش برسه و با تخت نرمش شبو صبح کنه.
با شنیدن صدای چند جفت پا سعی کرد قدماشو سریعتر کنه ولی ترجیح داد اونارو نشنیده بگیره و به راهش ادامه بده.
اما صداهای پا و پچ پچای افرادی پشتش بودن بیشتر شد و این خبر میداد که اونا هرلحظه دارن بهش نزدیکتر میشن.فقط دوتا کوچه مونده بود برسه به خونش که دستش کشیده شد.
#امگا کوچولو چرا این وقت شب بیرونی؟
_به تو چه؟
@ اوه اوه چه زبون دراز هم هست بنظرم این زبون باید جای دیگه وقتی صورتت بین پاهامو و داره چیزیو لیس میزنه استفاده شه، مگه نه سوهان
جیمین که با شنیدن حرف پسری که موهاش قرمز رنگ کرده بود چهرشو جمع کرد و دستشو از دستش کشید و به راهش ادامه داد.میدونست حالاحالاها از دستشون راحت نمیشه پس دستشو کرد تو جیبش تا چاقوی کوچیکی همیشه همراه خودش میبره رو بگیر دستش، دقیقا همون موقع به دیوار کوبیده شد و صورت پسری که طبق حرفای اون پسر مو قرمز اسمش سوهان بود رفت تو گردنش و لیسی به گردنش زد.
جیمین مقاوت کرد و نخواست همون اول راهی چاقوشو رو کنه._معلوم هست چه غلطی میکنی گمشو اونور عوضی
اما انگار نه انگار جمین داشت تلاش میکرد اونارو هل بده چون پسر مو قرمزه هم اومده بود و داشت او طرف گردنشو لیس میزد و اجازه هیچ حرکتی به جیمین نمیدادن.
جیمین دیگه نتونست تحمل کنه و چاقوشو زیر گلوی سوهان گذاشتن، در تلاش بود لرزش دستشو قایم کنه.
_ازم فاصله بگیرید و گرنه با همین چاقو رو صورت لجنتون خط ميندازم
پسرا تو شوک بودن و حرکتی نمیکردن اما جیمین از ترس داشت میلرزید و همین باعث شد که چاقو با ضربه ای که به دستش خورد به زمین بیوفته
@کوچولو میخواستی رو ما چاقو بکشی
جیمینو هل دادن تو یکی از کوچه های باریک و انداختش رو زمین
#جونسو بنظر میاد با یه امگای لجباز طرفیم نظرت چیه یخورده ادبش کنیم که یاد بگیره قدرتمندترین ژن الفاعن و همه امگاها باید مطیع باشن
@باید طوری ادبش کنیم که تا آخر عمرش یادش باشه سوهانپسر مو قرمزی که انگاری اسمش جونسو بود به طرف جیمین رفت و یه سیلی خوابوند تو صورتش که باعث شد لبش پاره شه و دهنش پر خون
اما جیمین امگای معمولی و ضعیفی نبود پس با پاش محکم زد به دیک جونسو و هلش داد سعی کرد بلند شه و فرار کنه اما سوهان گرفتش و به دیوار قفلش کردبا دندونای که بهم میفشرد دستای جیمینو پیچوند و داد جیمین از درد بلند شد
_ولم کن آشغال آی... ولم کن
#فکر کردی کی هستی هان تو فقط یه امگایی فقط یک امگا ضعیف ترین نسل گرگا که کارشون سرویس دادن به الفاهاس و زاییدنه فک کردی میتونی به ما مسلط شی هومجیمین با حس فرومونای آلفا که سعی داش بهش تسلط پیدا کنه نفسشون حبس کرد
_تو خودت کدوم عنی هستی که فکر کردی میتونی به من دست بزنی هاااان؟
اما این حرفش باعث شد هردو آلفا کفری بشن و فورمونای زیادی پخش کنن تا امگارو بی هوش کنن
جیمین که حس میکرد سرش سنگین شده سعی کرد سوهانو هل بده اما فورمونا روش تاثیر گذاشته بودن و ضعیفش کرده بودن
#شت لعنتی فورموناش چه بوی خوبی میدن
@اههه باهات موافقم دارن تحریکم میکنن
_ول..ولم کنید.. عوض..جیمین قبل اینکه بتونه حرفشو تموم کنه بی هوش شد و به تاریکیه مطلق پناه برد.
___________________________________________
ووت یادتون نره عزیزان بوس بهتون.ممنون میشم نظرای خوشگلتون ببینم.
اینستا در ارتباط باشیم
@hiana_fiction
ESTÁS LEYENDO
Light in the dark (Kookmin)
Fanficسلام دوستان خیلی ممنون که فیکشن منو برای خوندن و وقت گذاشتن انتخاب کردید. این فیکشن دارای صحنه های اسمات پس خواهش میکنم اگه سنتون کمه یا جنبشو ندارید نخونید. کاپل اصلی: کوکمین کاپل فرعی: ویهوپ، نامجین موضوع: اسمات، امگاورس خلاصه داستان: چونگکوک یه ا...