part 1

85 17 0
                                    

Jimin:

برای رفتن اماده شده بود.
به ساعت نگاه کرد، امروز خسته کننده بود براش و کارهای زیادی داشت برای انجام دادن به خاطر همین الان ساعت ۱۱ شب داره از محل کارش خارج میشه و این برای امگایی مثل اون تو شب جمعه خیلی خطرناکه ولی کاریش نمیتونست بکنه.

از در ورودی خارج شد فردا باید به صاحب کارش زنگ میزد و حسابای فروشگاهاشو میداد.
چندتا از شعبه ها حساباشون نامنظم بود و به همین دلیله که جیمین امروز خسته شد و کارش طول کشیده

حداقل از بابت صاحب کارش خوشحال بود. اون مردی مهربون بود و با کسی کاری نداشت. فاصله سنی کمی داشتن و این باعث شده بود جیمین با اون راحتتر باشه.

ازینکه خونش نزدیک محل کارش بود راضی البته قبلا نبود چون قبلا تو یه شعبه دیگه کار می‌کرد و وقتی که یونگی این شعبه رو تاسیس کرد به اینجا انتقال پیدا کرد که راحتتر رفت و آمد کنه.

ولی الان این وقت شب قطعا واسه یه امگا که به هیتش چند روز بیشتر نمونده زیادی خطرناک نیس.

جیمین با خستگی راه می‌رفت و سعی می‌کرد قدمای بزرگ برداره شاید که سریعتر به خونش برسه و با تخت نرمش شبو صبح کنه.

با شنیدن صدای چند جفت پا سعی کرد قدماشو سریعتر کنه ولی ترجیح داد اونارو نشنیده بگیره و به راهش ادامه بده.
اما صداهای پا و پچ پچای افرادی پشتش بودن بیشتر شد و این خبر میداد که اونا هرلحظه دارن بهش نزدیکتر میشن.

فقط دوتا کوچه مونده بود برسه به خونش که دستش کشیده شد.

#امگا کوچولو چرا این وقت شب بیرونی؟
_به تو چه؟
@ اوه اوه چه زبون دراز هم هست بنظرم این زبون باید جای دیگه وقتی صورتت بین پاهامو و داره چیزیو لیس میزنه استفاده شه، مگه نه سوهان
جیمین که با شنیدن حرف پسری که موهاش قرمز رنگ کرده بود چهرشو جمع کرد و دستشو از دستش کشید و به راهش ادامه داد.

میدونست حالاحالاها از دستشون راحت نمیشه پس دستشو کرد تو جیبش تا چاقوی کوچیکی همیشه همراه خودش میبره رو بگیر دستش، دقیقا همون موقع به دیوار کوبیده شد و صورت پسری که طبق حرفای اون پسر مو قرمز اسمش سوهان بود رفت تو گردنش و لیسی به گردنش زد.
جیمین مقاوت کرد و نخواست همون اول راهی چاقوشو رو کنه.

_معلوم هست چه غلطی میکنی گمشو اونور عوضی

اما انگار نه انگار جمین داشت تلاش می‌کرد اونارو هل بده چون پسر مو قرمزه هم اومده بود و داشت او طرف گردنشو لیس میزد و اجازه هیچ حرکتی به جیمین نمیدادن.

جیمین دیگه نتونست تحمل کنه و چاقوشو زیر گلوی سوهان گذاشتن، در تلاش بود لرزش دستشو قایم کنه.

_ازم فاصله بگیرید و گرنه با همین چاقو رو صورت لجنتون خط ميندازم

پسرا تو شوک بودن و حرکتی نمیکردن اما جیمین از ترس داشت میلرزید و همین باعث شد که چاقو با ضربه ای که به دستش خورد به زمین بیوفته

@کوچولو میخواستی رو ما چاقو بکشی

جیمینو هل دادن تو یکی از کوچه های باریک و انداختش رو زمین

#جونسو بنظر میاد با یه امگای لجباز طرفیم نظرت چیه یخورده ادبش کنیم که یاد بگیره قدرتمندترین ژن الفاعن و همه امگاها باید مطیع باشن
@باید طوری ادبش کنیم که تا آخر عمرش یادش باشه سوهان

پسر مو قرمزی که انگاری اسمش جونسو بود به طرف جیمین رفت و یه سیلی خوابوند تو صورتش که باعث شد لبش پاره شه و دهنش پر خون
اما جیمین امگای معمولی و ضعیفی نبود پس با پاش محکم زد به دیک جونسو و هلش داد سعی کرد بلند شه و فرار کنه اما سوهان گرفتش و به دیوار قفلش کرد

با دندونای که بهم می‌فشرد دستای جیمینو پیچوند و داد جیمین از درد بلند شد

_ولم کن آشغال آی... ولم کن
#فکر کردی کی هستی هان تو فقط یه امگایی فقط یک امگا ضعیف ترین نسل گرگا که کارشون سرویس دادن به الفاهاس و زاییدنه فک کردی میتونی به ما مسلط شی هوم

جیمین با حس فرومونای آلفا که سعی داش بهش تسلط پیدا کنه نفسشون حبس کرد

_تو خودت کدوم عنی هستی که فکر کردی میتونی به من دست بزنی هاااان؟

اما این حرفش باعث شد هردو آلفا کفری بشن و فورمونای زیادی پخش کنن تا امگارو بی هوش کنن

جیمین که حس می‌کرد سرش سنگین شده سعی کرد سوهانو هل بده اما فورمونا روش تاثیر گذاشته بودن و ضعیفش کرده بودن

#شت لعنتی فورموناش چه بوی خوبی میدن
@اههه باهات موافقم دارن تحریکم میکنن
_ول..ولم کنید.. عوض..

جیمین قبل اینکه بتونه حرفشو تموم کنه بی هوش شد و به تاریکیه مطلق پناه برد.

___________________________________________
ووت یادتون نره عزیزان بوس بهتون.

ممنون میشم نظرای خوشگلتون ببینم.
اینستا در ارتباط باشیم
@hiana_fiction

Light in the dark (Kookmin)Onde histórias criam vida. Descubra agora