Maidol

7

هلو علیکم 🌝
خب من بازگشتم و از این هفته این بوک هر هفته جمعه ها اپ میشه✨
~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~
هویج:
اعضا مثل همیشه خسته و کوفته وارد خونه شدن.
یونگی بدون تعویض لباس به طبقه ی بالا رفت و در اتاق و باز کرد.
ا/ت با صدای یهویی در ترسید و تو جاش پرید و با صورت بی روح یونگی که با ی لباس مشکی اور سایز و شوار جین سیاه و بوتای همرنگشون وایساده بود جلوش رو به روش مواجه شد.
یونگی نزدیک دختر شد و روی تخت کنارش نشست.
یونگی:«تو دوران کارآموزیتم همینطوری تمرین میکردی؟»
ا/ت گیج سرش و کج کرد که یونگی گفت:«زخم بستر میگیری یکم به خودت تکون بده خرس تنبل.
ا/ت با چشمای گرد داد زد:«به من میگی خرس تنبل! خودتی بی مصرف ادم ربای ...»
که دست یونگی مانع ادامه ی حرفش شد.
یونگی:«میخوام ببرمت بیرون و عمارت و نشنت بدم پس بلند شو و الکی حرف نزن.»
خودشم نمیدونست روی چه حساب انقدر به اون دختر اعتماد کرده بود که میخواست بدون زره ای تهدید ببرتش و خونشون نشونش بده اما حس ششمش هرگز بهش دروغ نمیگفت.
بلند شد و پشتشم ا/ت ایستاد و از اتاق خارج شدن.
یونگی:«این عمارت سه طبقست و ما الان تو طبقه ی دومش هستیم که اتاقاست و اینم که اتاق خودته.»
به در کناری اشاره کرد و گفت:«این اتاق منه و اون دوتای اون طرف برای نامجین و ویکوکه و اینطریفی هم اتاق هوپمین و اروراست.»
برای ا/ت جالب بود که اونا رو با شیپ صدا میزد.
یونگی:«اونا رو اینطوری صدا میکنم چون باهمن.»
ا/ت وارد شُک شد انتظار نداشت اونا با هم باشن مخصوصا این که اون ی نامجین شیپر دو اتیشه بود!
رفتن به طبقه ی پایین و یونگی ا/ت رو برد سمت اشپزخونه تا ی چیزی بخورن اما ا/ت با دیدن هوپمین که عملا داشتن هم و میبلعیدن شُکه شد و خشکش زد اما یونگی کاملا عادی رفت سمت کابینت و دوتا رامن یک نفره برداشت و بعدم اب جوش توشون ریخت و بعد از برداشتن دوتا چنگال از اونجا خارج شدن.
رفتن به سالن اصلی و روی مبلا پهن شدن و شروع کردن به خوردن ا/ت فهمیده بود باید به این چیزا عادت کنه برای اونا این کارا عادیه پس باید برای اونم باشه.....
:):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):)
خب اینم از این 💗
ووت و کامنت فراموش نشه ✨
Havig love you all 🥰