[ این قسمت : طلسم شده ]
روز بعد از اینکه جونگکوک جریان طلسم شدنِ پسرخالش رو کشف کرد طی یه حرکت هوشمندانه -داخل یه انباری سوسکزده- اونو با دوستهاش -یعنی همون بنگتن- در میون گذاشت و انتظارشو نداشت اون سه نفر حرفش رو باور کنن.
البته اولش هم همینطور بود، اونا حسابی خندیدن و بعدش با نگرانی پرسیدن که حالِ پسر خوبه یا نه؟ چون به نظر میرسید عقلش رو از دست داده ولی بعد از اینکه جونگکوک روی صندلی نشست و مفصل کل داستان رو برای دوستاش شرح داد و در آخر هم عروسکی که از تهیون کش رفته بود رو نشونشون داد، چشمهای جیمین گشاد شدن، هوسوک جیغ کشید و آدامس یونگی تو دهنش ترکید!
+ میدونم باورش سخته ولی مطمئنم همه چی زیر سر عمه بزرگه!
جونگکوک کلافه گفت و نگاه درموندهش رو بین دوستاش که جلوش ایستاده بودن و به هم نگاه میکردن، دوخت که یونگی به حرف اومد _ منطقیه.
+ چی؟!
پسر که انتظارش رو نداشت، شوکه پرسید و دوستش شونه بالا انداخت:
_ مامانم همیشه میگه عمم برای خراب کردن زندگیمون جادو میکنه.
با شنیدن این حرف، ابروهای جونگکوک بالا پریدن که هوپی هم در تأیید سر تکون داد.
_ راستش مامان منم همینو میگه، اینکه عمهی من عامل تمام بدبختی های ریز و درشت خانوادمونه.
_ لابد افتِ نمرات منم زیر سر جادوهای عمهی مار گزیده ی بیکارمه، آره؟
انگار تنها شخصی که اونجا عقلش هنوز کار میکرد جیمین بود، کسی که با پوزخند نگاهش رو یه دور بین دوستاش چرخوند و در آخر با غضب از لای دندونهاش غرید.
_ همیشه میدونستم کارِ اون لاشیه!!
مثل اینکه حتی اونم عقل درست درمونی نداشت که هیچ، از همشون بیشتر تو فاز بود و بیتوجه به اینکه هیچوقت لای کتابش رو هم باز نمیکنه و اوقاتِ درس خوندن گیم میزنه، با فکر به اینکه عمش با جادو هاش ریده تو زندگیش به اوج خشم رسید؛ صورتش مثل گوجه سرخ شده بود و نفس نفس میزد.
_ آروم باش جیمین!
که با عربدهی هوپی توی گوشش به خودش اومد و شوکه تو جاش پرید. نگاهی بین دوستهاش که با قیافه های وات د فاک بهش زل زده بودن، چرخوند و کلاهشو صاف کرد.
_ من خیلیم آرومم، مگه نمیبینی؟!
خطاب به دوستش توپید و برای عوض کردن جو، مجال حرف زدن به کسی نداد و طی یه حرکت عروسکی که جونگکوک به عنوان مدرک با خودش آورده بود رو از تو دستاش قاپید و جلوی روش نگهش داشت.
_ پس دلیل چس کردنِ تاریخیِ تهیونگ طلسم شدنه، نوش جونم هرچی فحش عمه بهش دادم!
قیافهی متفکری به خودش گرفت و خوب عروسکی که مدل موی دوستش رو داشت وارسی کرد، اون حتی لباسخوابِ تهیونگ و چشمبند صورتیش روی سرش، رو هم داشت.
YOU ARE READING
Crush | T.K
Teen Fiction[Completed] همه چی از یه کراشِ ساده شروع شد. جایی که تهیونگ پسرخالهی خبیثِ جونگکوکه و میخواد بهش کمک کنه تا به کراشش برسه اما چی میشه اگه این وسط به جای رسوندنِ اون دو نفر به هم، خودش عاشق بشه؟! - عنوان: کراش. - وضعیت: اتمام یافته. - ژانر : کمدی...