فلش بک لیسا:
با فکر اینکه جونگ کوک رفته و میتونه بعدا سویتشرتش رو بده به بم بم تا به جونگ کوک پس بده از رستوران دور شد و به سمت خوابگاه رفت.هوا تاریک بود و ساعت هم از 9 گذظته بود و راهی رو که انتخاب کرده بود ترسناک بود و این لیسا رو میترسوند.از اینکه با بم بم و یوگیوم نرفته بود لعنتی به خودش فرستاد. با شنیدن صدای پا از پشت سرش ضربان قلبش بالا رفت و ترسش بیشتر شد.برای 2 ثانیه سر جاش ایستاد و با فهیدن اینکه کسی که پشت سرشه ایستاد چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید .اروم اروم شروع به حرکت کرد کسی که داشت اون رو تعقیب میکرد هم شروع به حرکت کرد.قدم هاش و تند و تند تر کرد تا جایی که شروع به دویدن کرد.با کشیده شدن دستش جیغی کشید ولی با شنیدن صدای اشنایی چشماش رو باز کرد و نفس نفس زد
جونگ کوک:اشششش نترس منم
جونگ کوک:
دیدم هی داشت سر جاش تکون میخورد.انگار چیزی داشت اذیتش میکرد.چون کنار من نشسته بود فهمیدم به خاطر شلوارکیه که پوشیده.ایشش بم بم حداقل راستش و بهش میگفتی تا ایتقدر اذیت نمیشد.خودم و زدم به بیخیالی.دوباره دیدم داره تکون میخوره.یه کم رو مخم بود.برای همین سویتشرتم رو که در اورده بودم و کنارم گذاشته بودم رو روی پاهاش انداختم و سریع برگشتم سمت اونوو و باهاش حرف زدم.با این که سرم اونور بود ولی دیدم سرش رو برای تشکر پایین انداخت و این باعث شد لبخندی رو لبام شکل بگیره داشتیم.داشتیم با هم دیگه صحبت میکردیم و لیسا هم انگار الان یکمی یخاش اب شده بود و هر از گاهی باهامون حرف میزد.این وسط اونوو همش به لیسا نگاه میکرد.نکنه به این زودی کراش زد؟البته حق هم داشت لیسا دختر زیبایی بود و دقیقا تیپ اونوو بود.
بعد از اینکه غدامون رو خوردیم چند دقیقه بعد تصمیم گرفتیم که برگردیم چون داشت دیر میشد.مینگیو و اونوو زود تر رفتن و من هم بعد از اون هها رفتم.دو دقیقه بعد یادم اومد سویتشرتم رو پس نگرفتم .برگشتم رستوران ولی هنوز داخل نرفته بودم که صدای بم بم رو شنیدم.هنوز نرفته؟رفتم ببینم چه خبره که فهمیدم دارن با لیسا به خاطر اینکه با بم بم بره بحث میکنن .اخرش هم لیسا برنده شد و میخواست با پیاده بر.این دختر دیوونه شده؟اخه کی این وقت شب خودش تنهایی میره.میخواستم برم صداش بزنم دیدم ایستاد و به سویتشرت نگاه کرد
برگشت به عقب تا دیدم برگشت عقب سریع خودم و پشت ماشینی که اونجا ایستاده بود قایم کردم.من چرا قایم شدم؟خواستم برم پیشش که دیدم نیست.داشتم دنبالش میگشتم که دیدم داره از راهی میره که خیلی خلوت بود.شاید با خودش فکر کرده اگه از این راه بره زود تر میرسهتصمیم گرفتم پشت سرش برم.رسیدیم به جایی که یکمی تاریک بود .احساس کردم داره میترسه و تازه انگار متوجه من پشت سرش شده بود.اون لحظه کرم درونم فعال شده بود خواستم کمی اذیتش کنم.
وقتی سر جاش ایستاد منم ایستادم لبخندی زدم.بعد از یک دقیقه حرکت کرد و اروم اروم قدم هاش رو سریع تر کرد منم همراه اون قدم هام رو تند تر کردم..اممم فک کنم یکمی زیاده روی کردم.اون الان داشت میدوید فک کنم باید بهش بگم که منم پس منم دویدم اونم هی داشت سرعتش رو بیشتر میکرد.
لعنتی چه قدر کارش تو دویدن خوب بود.منم سرعتم رو زیاد کردم و بهش رسیدم.مچ دستش رو گرفتم و اون جیغ بلندی زد و چشماش بسته بودوجونگ کوک چرا اینجوری کردی
جونگ کوک:اششش منم.بعد از اینکه این و گفتم چشماش رو سریع باز کرد.اخمی بین ابروهاش بود با همون اخم ها داشت نگام میکرد و این باعث شد دوباره لعنتی به خودم بفرستم
لیسا:سونبه این چه کاری بود کردی.نزدیک بود لالیسا مانوبان مین دنسر بلک پینک از دست بره.
خندم گرفت ولی جلوی خندم رو گرفتم و اشاره ای به دستش که سویتشرتم رو گرفته بود کردم وجونگ کوک:میخواستم این ازت بگیرم.برای فردا لازمش داشتم
لیسا:آآآآآ ببخشید من فکر کردم شما رفتید برای همین میخواستم بدم به بم بم که بهتون بده و اینکه ازتون ممنونم.سویتشرت رو به سمت جونگ کوک گرفت .جونگ کوک سری تکون داد و سویتشرت رو از لیسا گرفت.سکوتی بینشون بود که جونگ کوک اون سکوت رو شکست
جونگ کوک:اممم خودمون همسنیم پس باهام راحت صحبت کن.لیسا باشه ای گفت.جونگ کوک به لیسا گفت اون رو تا خوابگاه همراهی میکنه.توی راه کلی با هم صحبت کردن .اصلا جوری نبودن که انگار تازه باهم اشنا شدن شبیه دوستایی بودن که انگار چند ساله با هم دوستن.
لیسا:جونگ کوک اونوو اخلاقش چ جوریه؟کوک با این سوال لیسا کمی تعجب کرد و بعد لبخندی رو لباش شکل گرفت.
هاییی من اومدم.ببخشید چند روزی نبودم اتفاقایی افتاد که الان نمیتونم بگم.ببخشید این پارت هم کمه هم همش لیزکوکه.الان تند تند نوشتم چون دیدم دیگه خیلی داره دیر میشه همینجور که چشمام پر خواب بود براتون نوشتم.نگران نباشید فردا هم پارت داریم و اونم چه پارتی.قرار بود تو این پارت بقیه کاپل ها هم باشن ولی نشد.پارت بعد همه ی کاپل ها هستن و یک پارت طولانی ای هستش نسبت به پارت های قبل.فقز نمیدونم چه ساعتی میزارم .ممکنه ظهر باشه یا عصر یا شایدم اخر شب .بازم ببخشبد.فردا بهتون میگم این چند وقت چی شده بود.امیدونم پارت خوبی نبود.فردا جبران میکنم شبتون بخیرررر.امیدوارم دوسش داشته باشینو
یاداوری:ووت و نظر فراموش نشههههه تنکیو
YOU ARE READING
You and Me
Romanceمن دیگه دوست ندارم (دروغ میگم عاشقتم)دیگه نمیخوام بیینمت(هر روز فقط به خاطر دیدن تو بیدار میشم)بیا جدا بشیم(ولی من این و نمیخوام)تهیونگ گم شو از زندگی من برو بیرون نمیخواممممتتت(همش دوروغ میگم من و ببخش ته ته) کاپل:تهنی(تهیونگ و جنی ) کاپل فرعی:لیزک...