Untitled Part 11

173 23 18
                                    

جنی:

این صدا.اره خودشه کسی که برای بار اول که روی سن رفتم دیدمش و بعد از اون کلی راهنماییم کرد و بعد از اون یه جورایی صمیمی شدیم.اون کسی نبود جز شوگا سونبه نیم 

سرم و به سمت صدا برگردوندم.شوگا سونبه نیم به دیوار تکیه داده بود ودستاش داخل جیب شلوارش بود.به چشمهاش خیره شدم.شوگا سونبه نیم هم  دقیقا داشت به چشمهای من نگاه میکرد.به سمت من اومد و دقیقا روبروی من ایستاد

شوگا:خیلی وقته ندیدمت کیم جنی.

هیچ حرفی هم برای گفتن نداشتم هنوز داشتم نگاش میکردم.اون خیلی تغییر کرده بود.امروز اجرای همشون رو دیدم و فهمیک به جز تهیونگ همشون تغییر کردن.میدونم الان براتون سوال شده من چه رابطه ای باهاشون دارم فعلا وقتش نیست بهتون بگم

شوگا:چرا هیچی نمیگی.لعنتی نمیدونم باید از کجا شروع کنم.بزار اول این و بپرسم تو یه دفعه کجا غیبت زد؟

ها؟اون الان از دستم عصبانیه؟؟؟چرا؟

جنی:سونبه نیم اینجا جای مناسبی برای حرف زدن نیست.الان هم خیلی خستم و اینکه دخترا الان میان و باید برگردیم.

نامجون:منم خیلی کنکاوم بدونم چرا یه دفعه از دسترسمون خارج شدی جنی؟

ار ام سونبه نیم از  کجا اومد نه  فقط نامجون الان همشون اینجا بودن و داشتن با چشمای کنجکاوی نگام میکردن.نگاهم به تهیونگ خورد نگاه اون با بقیه متفاوت بود نمیدونم کنجکاوی با چه چیز دیگه مخلوط شده بود.محو چشماش شده بود و اون هم داشت به من نگاه میکرد.

هوسوک:نمیخوایی چیزی بگی:

به خودم اومدم و نگاهم رو از تهیونگ گرفتم و به زمین نگاه کردم

جنی:چیزی برای گفتن ندارم اگه داشته باشم هم اینجا جای مناسبش نیست که بهتون چیزی بگم.

لیسا:پس بریم جایی که بتونی بهشون بگی و ما رو هم از سردرگمی دربیاری

چشام چهار تا شده بود.اینا چرا مثل جن دارن وارد میشن.

جیسو:همه ی حرف ها رو شنیدیم و فک کنم حق این و داریم بدونیم بین شما ها چی بوده نه جنی؟

جیسو اونی درست میگفت.ولی اون هم خودش موضوعی رو بهمون نگفته موضوعی که فقط من از اون خبر دارم و جیسو اونی هم این و نمیدونه که من از اون موضوع مهم خبر دارم.همون لحظه نگاهی به جین اوپا انداختم.داشت با چشایی مظلوم نگاه جیسو اونی میکرد.حیسو اونی هم داشت تمام تلاش خودش رو میکرد که با جین اوپا چشم  تو چشم نشه.جو خیلی بد بود.همه منتظر من بودن

جنی:الان موقعیت مناسبی نیست بزارید برای بعد.

شوگا:دقیقا این بعد کیه؟

جنی:هر موقع میتونه باشه به غیر از امروز.فک کنم یادتون رفته الان کجا وایسادیم.کم کم بقیه گروه ها هم میان بیرون پس بهتر بریم یه روزی قرار میزاریم که هم و ببینیم

منتظر نموندم که ببینم اونا میخوان چی بگن.سریع از اونجا رفتم بیرون و دخترا هم پشت سر من اومدن.

تو ماشین هیچ حرفی بینمون زده نشد.هر چهارتامون تو فکر بودیم.منم داشتم به این فکر میکردم که چه جوری به دخترا توضیح بدم.راستش خودمم نمیدونم رابطم با اونا چی بود.صمیمی بودیم؟یه رابطه خواهر برادرانه؟این موضوع هم داشت اذیتم میکرد.وقتی به خوابگاه رسیدیم بدون هیچ حرفی هر کی به اتاقش خودش رفت.الان اونا چشونه؟بهشون حق میدم از دستم نارحت باشن ولی این دیگه خیلی ...اوف عجب گیری کردیما.

بعد از اینکه لباسم رو عوض مردم رفتم که بخوابم ولی ایم اتفاقاتی که افتاده بود نمیزاشتن.باید با یکیشون حرف میزدم ولی شماره هیچ کدوم رو نداشتم.ها صبر کن لیسا اره لیسا شماره کوم رو داره.

سریع از اتاق زدم بیرون و بدون در زدن وارد اتاق لیسا شدمپ





های های.اممم چیزی ندارن بگم میدونم خیلی دیر شد ولی این و داشته باشید تا پارت بعد رو بنویسم و زودی بزارم

You and MeWhere stories live. Discover now