رابطه ی عجیب؟

203 29 22
                                    

لیسا داخل اتاق نبود.پس این دختر کجا رفته؟
با شنیدن اسمم برگشتم و دیدم لیسا تکیه داده به چارچوب در و داره بهم نگاه میکنه.
لیسا:اونی چیزی شده؟
این و با لحن خیلی جدی ای گفت که باعث شد بدنم مور مور بشه
جنی:آره شماره کوک و میخواستم
لیسا:کوک؟آآآآا منظورت جونگ کوک سونبه نیمه یعنی اینقدر بهم نزدیک بودید که بهش میگی کوک
جنی:لیسا داستانش طولانیه لطفا شمارش و بهم بده من باید ببینمشون
لیسا:باشه بهت میدم اونی ولی به یک شرط اینکه قبل از دادن شماره تو برامون بگی

چشام و بستم و نفس عمیقی کشیدم بهتر بود بهشون بگم البته موضوع اونقدرا هم جالب نبود ولی همونم باید بهشون بگم

جنی:باشه قبوله

هممون دور میز آشپزخونه نشسته بودیم و هر سه تاشون منتظر بودن من بودن.با شروع کردن تمرکزشان از قبل بیشتر شد

جنی:خب قبلش بگم موضوع اونجوری که فکر میکنید هم نیست در اصل فقط با ۴ تاشون صحبت میکردم و با یکیشون بیشتر اونا مثل برادرم بودن و خب اون موقع خیلی کمکم کردن.
اولین باری که همدیگر و دیدیم زمانی بود که من با جی دراگون سونبه نیم اجرا داشتم.
اونا برای اینکه به جی دراگون سونبه نیم سلام کنن وارد اتاق شدن و اونجا جی دراگون سونبه نیم من و بهشون معرفی کرد و چون من رو رپ کار  میکردم با هوسوک اوپا و نامجون اوپا و جین اوپا و یونگی اوپا بیشتر صمیمی شدم.ولی با بقیشون هم صحبت میکردن و هر از گاهی همدیگر و میدیدم.
اون موقع ها کوک خیلی بچه بود.تهیونگ هم خیلی دست و پا چلفتی بود و هر وقت من و میدید یه جورایی گند میزد (لبخند محوی رو لبای جنی نقس بست).جیمین هم خیلی باحال بود
ولی اون کسی که از همه بیشتر بهش نزدیک بودم یونگی اوپا بود.اوپا تو رپ کردن و بقیه ی چیز ها خیلی کمکم کرد.و به این خاطر ازش خیلی ممنونم کلی احترام براش قائلم.
هر ۸ تامون رابطه عجیبی داشتیم هم انگار بهم نزدیک بودیم هم نه میدونم الان با حرفام گیج شدین ولی خب

قبل از کامبک تهیونگ سونبه نیم رو دیدم و خب دوتامون جوری رفتار کردیم که انگار اولین باره داریم هم و میبینیم و خب این خیلی عجیب بود من و اون
جنی سکوت کرد و و فقط به روبرو خیره شده بود
اون چیز‌ مهمی رو فراموش کرده بود

جیسو:جنی؟جنی خوبی؟
جنی با صدای جیسو به خودش اومد

جنی:آره ها آره خوبم
خب داشتم میگفتم بعد کمپانی از این موضوع مطلع شد و محبور شدم کلا باهاشون قطع رابطه کنم و بدون اینکه به خودشون بگم کلا ناپدید شدم

لیسا:اونی بحث و عوض کردی فک نکن نفهمیدیم
و تک نگاهی به جنی کرد و سرش و پایین انداخت

رزی:چرا تا حالا بهمون نگفته بودی؟
جنی:نمیدونم

لیسا:مرسی اونی قانع شدیم.

جنی:میدونم باید زودتر بهتون میگفتم.میدونم از دستم ناراحت شدین ببخشید

You and MeWo Geschichten leben. Entdecke jetzt