𝐋

711 133 9
                                    

با پشت به لاکر برخورد کردم و دستگیره محکم رفت توی کمرم
  "هههه! واقعا چی فکر کردی کن با مین یونگی رابطه داری !وجودت مسخرست! یه آدم بی عرضه! چقدر رقت انگیز." اشک چشمامو پر کرد .
نصف مدرسه درحال دیدن ما بودن
  تو اون طرف راهرو جیغ میکشیدی که بذارن بری .
ولی اونا هیچ اهمیتی نمی‌دادن.
لگد خوردم
مشت خوردم
سیلی خوردم
تحقیر شدم...
اما چیزی که بیش از همه آزارم می داد این بود که میدونستم نمیتونم هیچ کاری بکنم

Secret Admirer (Translated)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant