𝐢

725 142 4
                                    

امروز با یه چکمه طبی اومدی مدرسه و دیدمت
با دوستات حرف می‌زدی و به سختی شنیدم که گفتی برای بازیه روز جمعه مشکلی نداری و حالت خوبه
تو دلم تشویقش کردم و لبخند بزرگی رو لبام نشوندم.
با دوستات خداحافظی کردی و با عجله به سمت لاکرت رفتی.
وقتی بازش کردی بلافاصله ژاکتم رو بیرون کشیدی
نزدیک صورتت بردی و نفس عمیقی توش کشیدی
دمای بدنم که بالا می‌رفت و سرخی گونه هامو حس کردم و دستمو جلوی صورتم گرفتم
پولیورمو بو کردی*-*
به ترتیب همه نوشته هامو خوندی و نقاشی هامو نگاه کردی
نت صورتی رنگی که توش نوشته بودم میتونی منو ببینی رو نگا کردی و لبخند دوست داشتنی ای زدی
سرخ شدم و قبل از رفتن به کلاس "دوستت دارم" کوچیکی رو زیر لب زمزمه کردم

Secret Admirer (Translated)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora