34

2.7K 364 44
                                    

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

تهیونگ دستگیره در رو چرخوند و اول سرش رو داخل کرد

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

تهیونگ دستگیره در رو چرخوند و اول سرش رو داخل کرد. جونگکوک دست از رفت و آمد برداشت و به در نگاه کرد. یه چند ثانیه ای به هم خیره شدن و بعد تهیونگ لبخند زد و کامل داخل شد.

جونگکوک با خجالت لباش رو جوید و روش رو اون طرف کرد. تهیونگ دلش میخواست بپره و لپ پسر رو بکشه ولی به جاش گفت:
_جونگکوکی...

پسر کوچیکتر همه شجاعتش رو جمع کرد تا بتونه به تهیونگ نگاه کنه و بعد گفت:
_تهیونگی... یعنی چیز... تهیونگ هیونگ!

_قبل از اینکه بپرسی خودم بهت میگم. آره اون عکس من بود.

جونگکوک فکر کرد شنیدن این جمله از زبون خودش خیلی هات تر از خوندنش تو موبایل بود.

لباش رو غنچه کرد و با تکون سر گفت:
_که اینطور... اون... آه خیلی قشنگ بود... بهت میومد.

_واقعا؟ یه چند تا از این لباس زیرای قشنگ تو اینترنت دیدم و با خودم گفتم چندتاشون رو بخرم.

مغز جونگکوک فقط میتونست دوروبر کلمه "چندتا" بچرخه.

گلوش رو صاف کرد.
_چه خوب! منم عکس خودم رو برات فرستادم.
تهیونگ چشم چرخوند.

Taekook twitter fake chatsWo Geschichten leben. Entdecke jetzt