تهیونگ دستگیره در رو چرخوند و اول سرش رو داخل کرد. جونگکوک دست از رفت و آمد برداشت و به در نگاه کرد. یه چند ثانیه ای به هم خیره شدن و بعد تهیونگ لبخند زد و کامل داخل شد.
جونگکوک با خجالت لباش رو جوید و روش رو اون طرف کرد. تهیونگ دلش میخواست بپره و لپ پسر رو بکشه ولی به جاش گفت:
_جونگکوکی...پسر کوچیکتر همه شجاعتش رو جمع کرد تا بتونه به تهیونگ نگاه کنه و بعد گفت:
_تهیونگی... یعنی چیز... تهیونگ هیونگ!_قبل از اینکه بپرسی خودم بهت میگم. آره اون عکس من بود.
جونگکوک فکر کرد شنیدن این جمله از زبون خودش خیلی هات تر از خوندنش تو موبایل بود.
لباش رو غنچه کرد و با تکون سر گفت:
_که اینطور... اون... آه خیلی قشنگ بود... بهت میومد._واقعا؟ یه چند تا از این لباس زیرای قشنگ تو اینترنت دیدم و با خودم گفتم چندتاشون رو بخرم.
مغز جونگکوک فقط میتونست دوروبر کلمه "چندتا" بچرخه.
گلوش رو صاف کرد.
_چه خوب! منم عکس خودم رو برات فرستادم.
تهیونگ چشم چرخوند.
DU LIEST GERADE
Taekook twitter fake chats
Fanfictionفیکچت ها و سناریوهای کوتاه توییتری از کاپل تهکوک پیشنهاد میکنم اول بکگراند رو تیره کنین و بعد ایوها رو بخونین تا متوجه تموم شدن یه توییت و شروع یه توییت دیگه بشین درغیر این صورت ممکنه یکم گیج کننده بشه.