بلند شد لباسشو مرتب کرد و جلوی چشمای حیرت زده من از اتاق خارج شد
اون.....اووووون ولم کرد؟
بسختی نشستم
کمرم تیر میکشید
پر شدن چشمام از اشک جلوی دیدمو گرفته بود
سرمو رو میز گذاشتم و اشک ریختم
بعد از چند دیقه به خودم اومدم اشکامو پاک کردم
بسختی از رو میز بلند شدم
سمت لباسام که روی زمین افتاده بود رفتم
چشمام پر از اشک شده بود
سرم درد میکرد
نمیتونستم باور کنم ولم کرده
با حلقه شدن دستی دور شکمم شوکه شده خواستم پسش بزنم که با زمزمش کنار گوشم بدنم یخ زد
"بیبی بوی نباید زود بلنا میشدی، کمرت درد میکنه؟"
اون نرفته بود
از شوک نمیتونستم حرفی بزنم
ازم جدا شد و برم گردوند سمت خودش
دستاشو دوباره دور کمرم حلقه کرد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با دیدن چشمای قرمزش که پر از اشک بود
رد اشک رو گونه هاش شوکه شدم
چرا گریه کرده
جیمین: توو....توو....نرفتی
لعنتی
نباید تنهاش میذاشتم
دستمو رو گونه های سفیدش کشیدم و اشکاشو پاک کردم
یونگی: رفتم برات یه کم شیرینی و ابمیوه بیارم که ضعف نکنی موچی
با شنیدن حرفش دهنش باز موند
به لبای نیمه بازش بوسه کوتاهی زدم
یونگی: اوووم خیلی شیرینی بیبی بوی
برای سلامتیم ضرر داری ....فاک به سلامتی نمیتونم ار خوردن موچیم دست بکشم
با لبخندی که رو لباش اومد دوباره اون پاستیلای لعنتی رو بین لبام گرفتم و تا حدی که چلونده بشن مکیدمشون
با حلقه شدن دستاش دور گردنم لبخندی بین بوسه رو لبام نقش بست
که با بیرون اومدن لبای پفکیش از بین لبام وگاز گرفتن لب پایینم چشمام گرد شد
ازم فاصله گرفت
یونگی:من یه گربه دارم که مثل موچی شیرینه؟
اوه این عالیه
جیمین: اذیتم نکن ....وای ته الان دنبالمه حتما
یونگی: .....من گفتم بهش پیش منی
جیمین: چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟!
یونگی: پرده گوشیم پاره شد موچی
بهش گفتم پیش منی
گفتم خودم میرسونمت خونه پس نیازی نیس نگران باشه
در هر حال پیش دوس پسرش بود یعنی مچشونو بین یه کیس فرانسوی گرفتم فکر نکنم به همونجا هم ختم شه
جیمین: کوکی پیش ته بود؟
یونگی: اگه منظورت همون پسره اس که شبیه خرگوشاس اره پیش تهیونگ بود
خوب بیا برسونمت خونه
جیمین: میخوای برسونیم خونه؟
یونگی: معلومه اما قبلش یه چیزی میخوام ازت بپرسم
جیمین: چی؟
یونگی: موچی گرد و شیرین خودم....
دوس پسرم میشی؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید جیمین ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با شنیدن سوالش ذوق زده بغلش کردم
یونگی: بیب این یعنی اره؟
جیمین: هق.....اره.....
با بوسه کوتاه اما عمیقی که از لبام گرفت ازم جدا شد
یونگی: انقدر گریه نکن دوس ندارم از حجم لوپات کم بشه
نباید لاغر تر از این بشی
دو ماه پیش خیلی لوپات خوردنی تر بود
راستشو بگو چیکارشون کردی
تازه دو ماه پیش بوتیتم هلو تر بود
چیکارشون کردی ؟؟؟
با شنیدن سوالاش ولحن تخسش خندم گرفت
جیمین: رفتم باشگاه که سیکس پک بزنم
یونگی: دیگه حق نداری بری من همینجوری عاشقتم
یه موچی نرم و شیرین
با یاداوری حرفش ابرومو بالا دادم و بهش نگاه کردم
یونگی: چرا اینجوری نگا میکنی؟
جیمین: یکی اینجا دو ماه پیش بوتی و لوپای منو دید زده
یونگی: فکر کردی چرا عاشقت شدم؟
روز اول که دیدمت لوپای خوشمزت چشممو گرفت و اون لبای پفکی لعنتیت
فاک .......
دوباره لبامو عمیق بوسید
یونگی:اوووم هنوز هیچی نشده معتادشون شدم
خوب بیا برسونمت خونه باید دوش بگیری
بعدشم باید زود برگردم سرکارم
دستمو گرفت و سمت خروجی رفتیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دید تهیونگ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از اینکه هیونگ مچمونو حین بوسه گرفت
دست کوک رو گرفتم و سمت اتاق نوشیدنی ها بردم اونجا همیشه خلوته
درو باز کردم و داخل رفتیم
بین دیوار و بدنم حبسش کردم
لبای صورتی رنگشو بین لبام کشیدم و از طعم شیرینشون ناله کوتاهی کردم
با زبونم پرسینگ لبشو به بازی گرفتم
کوک: اوو.....وم ......ته.....یونگ
ازش فاصله گرفتم
تهیونگ: جانم کوکی خوشمزه من
کوک: خیلی بد شد اون پسره اونجوری دیدتمون
تهیونگ: بیب اون یونگی هیونگ بود همون کراش جیمین
کوک: واااو
تهیونگ: تازه خودشم اومده بود برا جیمین شکلات و نوشیدنی ببره مطمئنا عملیات داشتن
فاک بهشون تو قرار اول تا اخرش رفتن
بیبی چرا بعد دو هفته قرار گذاشتن هنوز نمیذاری قورتت بدمکیا منتظر اسمات تهکوکن؟😈😁
ووت:15
کامنت:20