حدود نیم ساعت از رفتن آقای کیم میگذشت هنوز وسط خونه ایستاده بود و نمیدونست که دقیقا باید چیکار کنه فقط به ی چیز فکر میکرد باز کردن در و فرار کردن از این جهنم به سمت در رفت ، لعنتی با اثر انگشت باز میشد و ی رمز 4 رقمی ، چند باری با پا به در ضربه زد ولی هیچ سودی به جز صدای گوش خراشی که در ایجاد میکرد سود دیگه ایی نداشت ، پشت در نشست و به موهاش چنگ زد و بعد با خودش تکرار کرد
"پسر خوبی باش ، بعد از اینکه اون احمق مطمئن شد تو به دردش نمیخوری برت میگردونه خونه"
از جاش بلند شد و توی آینه نگاهی به خودش کرد دکمه لباسشو اول لباسشو بست و خودشو مرتبط کرد
روی کاناپه ایی که مخصوص خودش بود پهن شد و با صدای آهنگ ملایمی که از تلویزیون پخش میشد آروم آروم به خواب رفتخسته از محله کارش برگشته بود ساعت یک و پنجاه هفت دقیقه بود به اون خرگوش گفته بود که ساعت دو برمیگرده و ازش انتظار داره غذا رو آماده کرده باشه کراوتش رو شل کرد و رمز در رو زد و وارد شد با صحنه ایی که دید عصبانیت بهش غلبه کرد کیفش رو سر جاش قرار داد و به سمت آشپزخونه رفت بطری آب یخی که معمولا توی یخچالش بود رو برداشت و درشو باز کرد ، دقیقا بالای سر کوک ایستاد و آروم آروم روی سرش خالی کرد و بعد تمام آب رو یکجا روی سرش ریخت
"قانون سوم نیوتون،هر کنشی یه واکنشی داره و قانون سوم خونه من"
جانگکوک با حس آب یخ روی بدنش از خواب پرید و درو اطرافشو نگاه کرد با دیدن چشمای عصبانی آقای کیم تازه یادش اومده بود چه گندی زده بود
"اوه صبحت بخیر جئون جانگکوک احساس نمیکنید زیادی راحتی؟هوم؟"
"من..متا"
"توچی؟متاسفی؟متاسف بودنت برای من چه سودی داره؟"
با دیدن لرزش بدن کوک نفس عمیقی کشید و شروع به باز کردن دکمه های پیراهن سفیدش کرد و بعد به سمت اتاقش رفت
"میخوام دوش بگیرم و باور کن اگه برگردم و هنوز رامیون آماده نباشه اصلا چیز خوبی در انتظارت نیست"
درواقع تهیونگ میخواست از همین الان بهش بفهمونه چیزی رو مفت و مجانی به کوک نمیده.
"امیدوارم طبیعت باهات همکاری کنه و تا ده دقیقه دیگه رامیونات آماده باشه"
سریعا بلند شد از لباس خیسی که تنش بود حالش بهم میخورد عطسه ایی کرد و به سمت آشپزخونه رفت درجه گاز رو روی آخرین حالتش گذاشت و به عیسی مسیح دعا میکرد تا آب زودتر جوش بیاد بعد از جوش اومدن آب رامیون رو داخلش ریخت و منتظر موند آقا کیم بهش گفته بود که از رامیون داخل بسته خوشش نمیاد و حتما باید داخل کاسه سرو بشه هنگام برداشت قابلمه کمی از مچ دستش با ظرف برخورد کرد و سوختگی خفیفی ایجاد کرد .
YOU ARE READING
𝘊𝘩𝘦𝘴𝘴.
Fanfiction#Chess "شطرنج" "بازی بین مهره های سفید و سیاه" •|کاپل : ویکوک ، یونمین •| ژانر :ددی کینک،رمنس ، روزمره ، bdsm ، اسمات •|'قسمتی از این داستان شامله bdsm پس اگه دوست ندارید نخونید' •|زمان آپ : مشخص نیست •~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• جئون جانگ کوک ، نووجوون ۱۶...