part 1 :Dating time

302 40 1
                                    

"ویرایش شد"
کیم تهیونگ.
مرد 27 ساله‌ایی که حدود چند وقته دیگه 28 ساله میشه. همه معتقدن مغروره و کاری که باید انجام بده رو انجام میده.
از اینکه ببینه بقیه شکست میخورن لذت میبره و براش تفریح به حساب میاد. از کسایی حوصله سر برن متنفره و ترجیح میده مست کنه تا اینکه به مضخرفات آدما گوش کنه.
همه چیز از 17 ژوئن شروع شد.
کیم نامجون از ته سالن به سمتش میومد
+پروندت چیشده تهیونگ؟
ته شقیقشو مالید و نفس عمیقی کشید
-پدرش رفت زندان و مادرشم بخاطر اینکه نمیتونه از پس هزینه ها بر بیاد سرپرستی بچه رو ازش میگیرن.
+خیلی خب،بچه رو ببر پرورشگاه.
-بیخیال نامجون من ؟ من کار دارم باید برم
+نه حتما میخوای من ببرمش نه؟ میخوای چیکار کنی بری خونه مستی کنی؟
-من خیلی وقته مست نمیکنم
+آره عمت بود دیروز مست بود.بنظرت برای ی وکیل پای یک دادگستری زشت نیست همیشه مست باشه؟
-باشه باشه ادامه نده خودم میبرمش عوضی
نامجون دستشو روی شونه تهیونگ گذشت و لبخندی از روی رضایت زد.
________

-سوار شو

دختر سوار ماشین شد و سرشو پایین انداخت.

-میدونی تو زیادم بد شانس نیستی حداقل پدرو مادرت زندانن؛امیدوارم گیر ی خانواده بهتر بیفتی.

دختر دستشو مشت کرد و گوشه کنار چشمشو پاک کرد
کیم نفس عمیقی کشید و دنده ماشین رو عوض کرد.
ماشینو دوبل پارک کرد و پیاده شد
روبروی در پرورشگاه ایستاده بود.
-سلام

+سلام آقای کیم بفرمایید

تهیونگ بچه رو با دست نشون داد
-فک میکنم خودتون بهتر میدونید باید چیکار کنید

+البته،ممنون آقای کیم

تهیونگ سرشو به نشانه خاهش میکنم تکون داد
زن مقابلش از توی بلندگو اسم کسیو خوند

-کوک بیا پایین

تهیونگ هنوزم دست به سینه اونجا ایستاده بود
بعد از حدود ۳ دقیقه پسری تقریبا 16 / 17 ساله پایین اومد.
عرض ادب کرد.
تهیونگ همچنان اون گوشه ایستاده بود

- کوک اینجا رو بهش نشون بده و با بچه ها آشناش کن

+بله خانم

دست دختر رو گرفت و اونو به طرف طبقه بالا راهنماییش کرد.
....

فردای روز بعد با ی دست کتو شلوار مشکی و کاملا اتو کشیده از خونه خارج شد.بوی عطرش توی فضای آسانسور پیچید خودشو توی آینه نگاه کرد و موهاشو مرتب کرد.
-نامجون خوبی؟
+نه تهیونگ اصلا.
-آره مشخصه باز چه گندی بالا آوردی ؟
5 از بچه های اون پرورشگاه باید به چکاپ ماهیانه برن ولی من حتی وقتشو ندارم که برم و رسیدگی کنم.
تهیونگ خندید
-چرا وقتی سرت شلوغه اینقدر مسئولیت به گردن میگیری کیم؟
+رزی لفورد - میا دنت - ویلیام اسمیت - جئون جانگ کوک - و...
-وایسا وایسا چی گفتی ؟!
+ویلیام اسمیت..
-نه نه اسم بعدش
+جئون جانگ کوک
تهیونگ نیشخندی زد برگه ها رو از دست نامجون گرفت
-من میرم
+چه فکری توی مغزت داری کیم ؟
-فقط میخوام ی کار خیرخواهانه کرده باشم و بعد نیشخندی زد.
________
+اوه آقای کیم دوباره شما
-بله،دوباره من
+چه کاری از دستم برمیاد ؟!
-جئون جونگ کوک میخوام برای چکاپ ماهانه ببرمش
+اما آقا اون 4 تا دیگه چی؟
-آقای نامجون هماهنگ کردن.
+بله الان صداش میکنم
-میشه پروندشو ببینم ؟
+البته صبر کنید پیداش کنم
زن پرونده ایی آبی رنگ سمت تهیونگ گرفت تهیونگ تشکر کرد و پروندو رو گرفت
جئون جانگ کوک
16 ساله
پدر و مادرش هر دو معتاد و دزد بودند . هیچ اطلاعاتی دیگه‌ایی ازشون در دسترس نیست و میتونیم حدس بزنیم بچه ناخواسته بوده.
تهیونگ ابروشو بالا انداخت
و پرونده رو پس داد.
پسری که منتظرش بود الان دقیقا روبروش ایستاده بود.
+سلام جونگ کوک هستم
-راه بیفت
تهیونگ دستشو توی جیبای شلوارش کرد راه افتاد و از بغل چشمش پسر رو میپایید
پسر سوار ماشین شد و دستشو روی پاهاش گذاشته
اون صدای سفید و کشیدش کل مدت حواسو کیمو پرت کرد بود.
+میتونم بپرسم کجا میریم؟
-چکاپ
تهیونگ متوجه عوض شدن حالت بدن پسر شد،به هرحال اون ی وکیل بود . به راحتی از روی زبان بدن میتونست تشخیص بده چه اتفاقی افتاده
-چیزی شده؟!
+نه،فقط اینکه من یکم میترسم
-شوخیت گرفته بچه جون ؟ از چیش میترسی ؟
+کارکناش طوری با بچه ها رفتار میکنن انگار از ما بدشون میاد
تهیونگ یکی از ابروهاشو بالا انداخت
-صدام کن کیم تهیونگ ، منظورت از ما چیه ؟
+منو بچه های پرورشگاه دیگه ، ما ی خانواده‌اییم
-درسته
‌کل راه رو یکی از پاهاش رو کف ماشین میکوبید و با دستاش بازی میکرد
-تمومش کن!
کوک متوجه حرف تهیونگ شد و پاش رو ثابت نگه داشت
روبروی درمانگاه ماشینو پارک کرد و پیاده شد ‌.
لباسشو صاف کرد و به کوک اشاره کرد که دنبالش راه بیفته
-اینجا دیگه چه جای کوفتی‌عه
وارد شد و به سمت پیش خوان رفت.
-سلام برای چکاپ اومدم. جئون جانگ کوک
+اتاق 16
جان کوک سمت اتاق رفت میخواست در بزنه که
تهیونگ درو باز کرد
مرد مقابلش وقتی کوک رو دید نیشش تا بنا گوش باز شد.
_اوه جان کوک. خوشحالم که میبینمت
کوک آب دهنشو قورت داد و گفت
+منم همینطور
نگاهش روی تهیونگ افتاد
_و شما کی باشید ؟
-کیم..کیم تهیونگ
_اسمتون آشناست
تهیونگ به تکون دادن سرش اکتفا کرد.
مرد گوشی پزشکیشو برداشت و به کوک اشاره کرد تا روی صندلی مقابلش بشینه.
_میشه لطفا تشریف ببرید بیرون آقای کیم؟
-نکنه شما با بدون من مشکلی دارید ؟
مرد اخم ریزی کرد و سمت کوک برگشت
دستشو از زیر لباس کوک رد کرد و گوشی رو روی کمرش گذاشت
_نفس بکش
کوک نفس عمیقی کشید
دست مرد دقیقا روی نیپل کوک بود تهیونگ متوجه این قضیه شده بود و این خودش ی نوع تعرض به حساب میومد.
بالاخره کارش تموم شد .
_کوک لطفا روی اون صندلی بشین
به صندلی اون طرف اتاقش اشاره کرد
کیم چند قدم جلوتر رفت و کمی عقب تر از جایی که کوک نشسته بود ایستاد.
مرد سوزنی رو آورد روی صندلی بغل جئون نشست اما قبل از اینکه کارشو شروع کنه صدای تهیونگ مانع شد
-یادمه قبل بی حسی میزدن. دستورات پزشکی عوض شده نه ؟!

-اینو تو گوشت فرو کن من هر کسی نیستم که خیلی راحت از روی ی همچین مسئله بگذرم پس بهتره درست رفتار کنی قبل از اینکه بندازمت توی زندان و شاهد سفید شدن موهات باشم آقای دکتر.
دکتر سرشو‌ تکون داد
این بار با الکل و پنبه برگشت پنبه رو به الکل آغشته کرد و آستین لباس کوک رو بالا زد سوزن رو به آرومی داخل دستش کرد و مقدار کمی ازش خون گرفت
_میتونی بری
کوک آستین دستشو پایین کشید و از جاش بلند شد
تهیونگ سرشو تکون داد
-بیرون منتظرم بمون
رو به دکتر کرد و با لحنی که سرشار از تمسخر بود
"ممنونم آقای دکتر روز خوش"سوار ماشینش شد و کوک صندلی بغلش نشست
+ممنونم آقای کیم راستش هیچوقت کسی اینطوری حواسش بهم نبوده
-خواهش میکنم
+وای پسر اونجا واقعا خفن رفتار کردید
تهیونگ لبخندی زد
حالا این صدای گوشی تهیونگ بود که توی سکوت اون ماشین و آهنگ ملایمی که پخش میشد یه گوش میرسید
-بله نامجون
+کیم تهیونگ بخدا با دستای خودم خفت میکنم
-چیشده؟
نامجون تن صداشو بالا برد
+چرا فقط یکی از اون بچه ها رو بردی
-آروم باش کیم ، همه چیزو برات توضیح میدم
.............

𝘊𝘩𝘦𝘴𝘴.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora