دینگ دونگ
بده ووت! ʕ •ᴥ•ʔ❃.✮:▹ ◃:✮.❃
♬♩♪♩ ♩♪♩♬
با نزدیک شدن تهیونگ به میز اون چهار نفر، صدا خنده هاشون پایین اومد و دست از مرور کردن خاطره های دبیرستانشون برداشتن
جیمین و جی هوپ نگاهی پدرانه به تهیونگ که در حال گذاشتن سفارش هاشون روی میز بود، انداختند و بعد از رد و بدل کردن نگاهی با هم لبخندی زدنجونگکوک متعجب از رفتار عجیب اون دوتا پسر به باریستای جوان نگاهی کرد و کمی چشماش رو ریز کرد
+این پسر چقدر آشناست
ریوجین که کنار جونگکوک نشسته بود، متوجه زمزمه اون پسر نشد و به خیال اینکه مخاطبش خودش بوده، روی پسر کناری خم شد و پرسید
-چیزی گفتی اوپا؟
تهیونگ در حین کوبوندن آخرین سفارش روی میز نگاه سنگینی به اون دوتا انداخت.
طوری که دختر بیچاره از کارش خجالت کشید و سریع خودش رو جمع و جور کرد...
YOU ARE READING
ᴍʏ ᴄʀᴜꜱʜ ɪꜱ ᴀ ʀᴇᴀʟ ꜱᴛᴜᴘɪᴅ!
Fanfictionتهیونگ هیچ خوشش نمیومد که اون هیولا کوچولو رو ببره دندونپزشکی؛ تا اینکه دندونپزشک برادرزاده اش رو دید و اونجا بود که فهمید سلیقه برادرش تو انتخاب دکتر برای خانواده اش حرف نداره! ⪼کاپل: کوکوی ⪼نویسنده: tiny_devil ⪼ژانر: آیو، طنز، فلاف، روزمره، لا اس...