16th chapter彡

3.2K 762 206
                                    

یه ستاره اون پایین صداتون میکنه (๑•ᴗ•๑)♡

❃.✮:▹ ◃:✮.❃

جیمین با شنیدن سوال تهیونگ تک خنده ای زد و سرش رو تکون داد

+خیلی بامزه بود

و به شستن پیراهنش ادامه داد
با ادامه دار شدن سکوت پسر، با تعجب نگاهش رو به سمت پسر چرخوند و به چهره اش که هیچ نشونه ای از شوخی درِش نبود، خیره شد

+عام، جدی که نبودی؟

جیمین با لبخند ماسیده ای زمزمه کرد و به چهره پسر که همچنان تغییری نکرده بود چشم دوخت
تهیونگ سرش رو به طرفین تکون داد و گفت

-من شوخی نمیکنم آقا!

جیمین همچنان به پسر خیره موند
با دیدن اینکه همچنان میمیک های صورتش ثابت باقی مونده، آب دهانش رو قورت داد و رو به پسر گفت

+ من نمیدونم چرا همچین فکری کردی! اصلا من از کجا باید بدونم؟

-یعنی میخواید بگید که با همراهانتون توی کافه در رابطه نیستید؟! اشکالی نداره آقا! من اصلا فکر نمیکنم که شما یه منحرف یا همچین چیزی هستید...

تهیونگ در حالی که دستاش رو تا شونه هاش به نشونه تسلیم بودن بالا آورده بود با لبخندی زیرکانه این حرفا رو زبون آورد

جیمین لبخند هیستیریکی زد
در حالی که پلک چپ چشمش میپرید، یه قدم به سمت باریستای جوان برداشت

+یبار دیگه حرفت رو بزن!

تهیونگ با دیدن حالت های جیمین، ابروهاش رو بالا انداخت و لبهاش رو توی دهنش برد
با چشماش به شیر آبی که همچنان باز مونده بود اشاره کرد و سعی کرد موضوع بحث رو عوض کنه

-شیر آب باز مونده!
خوب نیست که آب همینجوری هدر بره آقا!

جیمین نفس عمیقی کشید و برگشت به جریان اب زل زد
در یک لحظه به سمت تهیونگ برگشت، فریادی کشید و به سمت یقه پسر هجوم برد

لگدی توی زانوی پسر مبهوت کوبید و توی صورتش با حرص غرید

+تو بچه ی پررو درباره ی من و دوستام چه فکری کردی ها؟!
اصلا چیزی به اسم رابطه دوستانه میشناسی؟

تهیونگ که از ترس پسر روبروش جرات ناله کردن برای درد زانوش رو هم نداشت، سرش رو به نشونه نفی کردن تکون داد و با درد به حرف اومد

-ببخشید، اما شما خیلی بهم نزدیک بودید
یکم بیشتر از خیلی
بعدشم
دکتر بهم گفت دوست پسر داره
خب من فکر کردم اون تو باشی

ᴍʏ ᴄʀᴜꜱʜ ɪꜱ ᴀ ʀᴇᴀʟ ꜱᴛᴜᴘɪᴅ! Where stories live. Discover now