23th chapter彡

3K 778 449
                                    

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد ووت ما را
به خال هندویش بخشم، سمرقند و پارت ها را! (♡▽♡)

❃.✮:▹ ◃:✮.❃

❃

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

♬♩♪♩ ♩♪♩♬

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

♬♩♪♩ ♩♪♩♬

تهیونگ تلفنش رو روی پیشخوان رها کرد و با برداشتن دفترچه مخصوص سفارشات به سمت تنها مشتری امروز کافه راه افتاد.

سعی کرد تا لبخندی بزنه و اتفاقاتی که بینشون افتاده رو فراموش کنه
اون نباید مسائل شخصی رو با مسائل کاری قاطی کنه!

+سلام وقتتون بخیر!
به کافه dream خوش اومدید!
میتونم بپرسم چه سفارشی دارید؟

جونگ کوک با دیدن تهیونگ کمی دستپاچه شد، ولی سعی کرد حالت خودش رو حفظ کنه و همونطور که جیمین گفته بود مثل یه جنتلمن واقعی رفتار کنه!

-سلام، خسته نباشید!
یه میلک شیک شکلاتی لطفا!

جونگ کوک بعد زدن حرفش لبخند جذابی زد و همچنان به تهیونگ خیره موند
تهیونگ که از نگاه پسر معذب شده بود، سری به نشونه تایید تکون داد و به سمت آشپزخونه کافه راه افتاد

اما قبل از اینکه بخواد کاری برای سفارش مشتری انجام بده، به سمتش تلفنش یورش برد...

♬♩♪♩ ♩♪♩♬

♬♩♪♩ ♩♪♩♬

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
ᴍʏ ᴄʀᴜꜱʜ ɪꜱ ᴀ ʀᴇᴀʟ ꜱᴛᴜᴘɪᴅ! Where stories live. Discover now