اگر غم لشکر انگیزد، که ووت پارت ها ریزد
من و ریدر به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم!
٩ʕ◕౪◕ʔو❃.✮:▹ ◃:✮.❃
تهیونگ دستاش رو به شونه جونگ کوک فشار داد و سعی کرد از جاش بلند بشه
جونگ کوک از ترس اینکه پسر بخواد از اونجا فرار کنه محکم تر بازو های پسر رو چنگ زد و با چهره مظلومی بهش خیره شد.تهیونگ به آرومی روی شونه مرد رو نوازش کرد و به سختی به حرف اومد:
+فقط یه لحظه برم
زود میامجونگ کوک آب دهانش رو قورت داد و آروم بازو های پسر رو رها کرد و به میلک شیکش خیره شد
خراب کرده بود؟خب شاید یادش رفت که نباید دو طرفه بودن کراششون رو به روی پسر بیاره، ولی بقیه اش چی؟
خیلی خب، باشه!
شاید خیلی رمانتیک و جنتلمن هم رفتار نکرده بود و بیشتر شبیه بچه ای بود که به اجبار و با وعده بستنی، از خواهر بزرگترش بخاطر کشیدن موهاش عذرخواهی میکنه، ولی بقیه اش که خوب بود؛ نبود؟تهیونگ با عجله از جاش بلند شد و به سمت رختکن که پشت آشپزخونه کافه بود رفت، پالتوش رو برداشت و سرش رو توی لباسش فرو برد و شروع به فریاد کشیدن کرد!
بالاخره! اینبار خود دکتر جلو اومد و بهش پیشنهاد داد!
چی بهتر از این؟سری چرخوند و دنبال تلفنش گشت؛
با یاد آوری اینکه تلفن رو روی پیشخوان جا گذاشته، سریع پالتو رو سر جاش گذاشت و از اتاق بیرون رفت
باید یجوری خودش رو تخلیه میکرد
وگرنه نمیتونست تضمین کنه که از شدت خوشحالی همین الان نره سر وقت دکتر جئون!♬♩♪♩ ♩♪♩♬
YOU ARE READING
ᴍʏ ᴄʀᴜꜱʜ ɪꜱ ᴀ ʀᴇᴀʟ ꜱᴛᴜᴘɪᴅ!
Fanfictionتهیونگ هیچ خوشش نمیومد که اون هیولا کوچولو رو ببره دندونپزشکی؛ تا اینکه دندونپزشک برادرزاده اش رو دید و اونجا بود که فهمید سلیقه برادرش تو انتخاب دکتر برای خانواده اش حرف نداره! ⪼کاپل: کوکوی ⪼نویسنده: tiny_devil ⪼ژانر: آیو، طنز، فلاف، روزمره، لا اس...