الا یا ایها الووت ده، بده ووت و بخوان پارت را
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها (∿°○°)∿❃.✮:▹ ◃:✮.❃
فلیکس در حالی که تابلویی با نوشته «لطفا وارد کافه نشوید» رو توی دستش داشت به زوج جوونی که با تعجب بهش نگاه کردند و بعد از در کافه دور شدند، لبخندی سراسر غم زد و تعظیم کوتاهی کرد
از ساعت ۱۵ که کافه برای شیفت بعدازظهر باز میشد، تا الان، تعداد زیادی مشتری رو همینجوری پرونده بود.
خوب میدونست که درصد قابل توجهی از مشتری هاش با دیدن این رفتارا دیگه به کافه dream بر نمیگردننفس عمیقی کشید و با بغض، تابلوی توی دستاش رو جابجا کرد
چه نیازی به این کارا بود؟چرا برای اعتراف به کراششون از شیوه های ساده تری استفاده نمیکردند؟
مثلا شیوه آشنایی خودش با ریوجین که ساده بود، چه مشکلی توی رابطه اشون ایجاد کرد؟فقط برو جلو،
بگو میتونیم با هم آشنا بشیم؟
و تمام!چرا انقدر سختش میکنید؟
با صدای باز شدن در، سرش رو بالا آورد و تابلویی که پشت و رو بغلش کرده بود رو درست کرد
دو تامشتری؟
اوه نه؛
داشتن وارد کافه میشدند!فلیکس با دیدن این صحنه سریع جلوی در پرید و اجازه نداد اون دو دختر جوان وارد کافه بشن.
-ببخشید، امروز ورود به کافه ممنوعه!
دو دختر، با نگاه نامفهوم و گیجی به پسر نگاه کردند و با حالتی که نمیخواستن ترسشون رو از این موجود عجیب بروز بدن ازش دور شدن.
+اگه کافه باز نیست پس برای چی تابلوی روی در رو بر عکس نمیکنید؟
-عام
چون مسئله خاصیه
قراره شخصی رو سوپرایز کنیم و نمیخوایم شک کنهفلیکس با لبخندی که بی شباهت به افراد سکته ای نبود، سعی کرد هرچه زودتر از جلوی در شیشه ای کافه کنار بره تا تهیونگ اون رو نبینه
اگه به دست تهیونگ به قتل نمیرسید
بخاطر لو رفتنش هم که شده توسط اون برادرزن های خبیثش تبدیل به نمونه ای انسانی برای آزمایشات پیچیده اون ها میشداین تهدیدی بود که جیمین ازش استفاده کرد بود و اون قدر با جدیت تمام این حرفا رو زده بود که خواب شبانه اون پسر رو بهم ریخته بود
همین باعث شده بود، فلیکس با چشمای گود رفته و قرمزی، در حالی که تمام وجودش رو بغض فرا گرفته بود، با تابلویی جلوی در کافه اش بایسته و تک تک مشتری هاش رو بپرونه.
YOU ARE READING
ᴍʏ ᴄʀᴜꜱʜ ɪꜱ ᴀ ʀᴇᴀʟ ꜱᴛᴜᴘɪᴅ!
Fanfictionتهیونگ هیچ خوشش نمیومد که اون هیولا کوچولو رو ببره دندونپزشکی؛ تا اینکه دندونپزشک برادرزاده اش رو دید و اونجا بود که فهمید سلیقه برادرش تو انتخاب دکتر برای خانواده اش حرف نداره! ⪼کاپل: کوکوی ⪼نویسنده: tiny_devil ⪼ژانر: آیو، طنز، فلاف، روزمره، لا اس...