جین مشت آبی روی نامجون پاشید و باعث شد پای نامجون از روی تخته سنگ لیز بخوره و داخل آب بیوفته!
جین خندید و نامجون نیشخندی زد!
:که این طور...پس خودت خواستی!
نامجون بلند شد و دنبال جین دوید و تا خیسش کنه و جیمین و یونگی هم مشغول چیدن زیر انداز و خوراکی ها بودن.
جونگکوک روی چمن ها کنار ماشین نامجون نشسته بود و تهیونگ از زیر صندلی بیرون نمیومد!
_ته نمیخوای بیای بيرون؟
با نشنیدن صدایی از تهیونگ شانسش و دوباره امتحان کرد.
_اینجا پر سنجابه ها...
با دیدن چشم های براق و درشت یونتان لبخندی زد و دستش و برای بلند کردن هیبرید مورد علاقش دراز کرد.
یونتان به ارومی سمت دست ها بزرگ جونگکوک رفت و با بلند شدنش نگاهش و به دور و بر داد و با دیدن جیمین ناله ارومی کرد که باعث شد جونگکوک مسیرش و عوض کنه!
•••
جونگکوک کنار آب نشسته بود و یونتان توی آب بالا پایین میپرید!
یونتان با دیدن ماهی بزرگی تو آب ترسید و یک دفعه به تهیونگ تبدیل شد!
تهیونگ که کاملا خیس شده بود دستاش و دور بدن برهنه اش پیچید و به جونگکوک نگاه کرد!
جونگکوک که تازه متوجهش شده بود تیشرت خودش و از تنش در اورد و دستش و سمت تهیونگ دراز کرد.
تهیونگ سعی میکرد با دمش اندام های خصوصیش و بپوشونه.
جونگکوک تیشرتش و تنش کرد و روی دستاش بلند با دوییدن جین سمتشون نگاهشون و به جین دادن.
جین پتویی که توی ماشین داشت و آورد تا دور نهیونگ بپیچه.
•••
تهیونگ داخل پتو قنداق شده بود و به ساندویچی که توی دستش بود و گاز گاز میرد.
جونگکوک هم جوری نشسته بود تا دید کامل و به تهیونگ داشته باشه و از طرفی جین هم کنار تهیونگ نشسته بود و جراقبش بود...
جین ظرف گوجه های گیلاسی و که تهیونگ ازش خوشش اومده بود و جلوش گذاشت و با لبخند براش نوشابه ریخت.
تهیونگ امروز چیز های جدیدی و کشف کرده بود!مثلا نوشابه!اون مایع رنگی خود بهشت بود!
•••
تمام مدتی و که کنار آبشار بودن تهیونگ مشغول بازی کردن بود حتی دیگه به جیمین نگاه نمیکرد...
جیمین پاچه های شلوارش و بال زده بود و پاهاش و داخل آب فرو کرده بود و به حرف های جین توی ماشین فکر میکرد.
نگاهی به تهیونگ کرد که معصومانه روی پاهای جین نشسته بود و چشماش و بسته بود و جین گوش هاش و براش ماساژ میداد!
YOU ARE READING
𝓜𝓪𝔂𝓫𝓮 𝓵𝓸𝓿𝓮||𝓚𝓥
Fanfictionمن تهیونگم! یه هیبرید سگ که در قالب یک سگ خونگی به اسم یونتان با جیمین و یونگی زندگی میکنم و سعی میکنم از گذشته ام فرار کنم!...اونا از راز من خبر ندارن...تنها کسی که خبر داره دشمن بزرگ ، گنده و همیشگی من بمه! بم هم یک هیبریده درست مثل من! اما ما...