سلام•-•
ووت و کامنت فراموش نشه!
میدوستمتون💛🐥•••
تهیونگ دمش و بین دستش گرفته بود و توی چشماش اشک جمع شده بود...دم مزاحمش رفته بود لای کشو!
جیمین وارد اتاق شد و وقتی حال تهیونگ و دید نگران شد!
:تهیونگ؟چیزی شده؟
تهیونگ سرش و به دو طرف تکون داد.
+نه...خوبم...
تهیونگ اشکی که از گوشه چشمش به پایین سر میخورد و پاک کرد و به جیمین نگاه کرد.
+لباسا و جا به جا کردم..
جیمین موهای تهیونگ و نوازش کرد.
:ممنون...بیا بریم برات هات چاکت درست کردم...با بيسکوئيت بخور!
•••
جونگکوک بالاخره تونسته بود یک خونه کوچیک بخره ولی خیلی از خونه جین و جیمین دور بود!بعد از این همه ماه کار کردن بالاخره موفق شده بود!
نامجون لبخندی زد و جونگکوک و بغل کرد.
:ایول پسر!هیچ وقت فکر نمیکردم جدی باشی!الان میتونی با تهیونگ زندگی کنی!
جونگکوک لبخندی زد...
_من حرفی و که میزنم پاش وایمیستم!الان باید برم به تهیونگ خبر بدم!
نامجون به ماشین اشاره کرد.
:میرسونمت.
•••
تهیونگ آستینش و جلو کشید تا نوک انگشتاش که یخ زده بودن کمی گرم بشن.
پاکت های میوه و روی کانتر گذاشت و لبخندی زد!
+الان چیک...
با صدای زنگ، جیمین اخمی کرد.
:بذار ببینم کیه!
جیمین سمت در رفت و وقتی بازش کرد لبخندی زد.
:جونگکوک!وای پسر تویی!نگران شدم...
جونگکوک کفشاش و در اورد!
_اره منم!باید زود میومدم خبر مهمی بهتون بگم!یک خونه گرفتم!کوچیکه ولی خب من و تهیونگ توش خیلی راحت میتونیم زندگی کنیم!
تهیونگ سمت در رفت و وقتی جونگکوک و دید لبخندی زد.
+کوو!
تهیونگ گفت و نزدیک جونگکوک رفت ولی جونگکوک زود تر دست به کار شد و سمت تهیونگ دوید و اون بلند کرد و چرخوند!
تهیونگ خندید و بعد از اینکه جونگکوک روی زمین گذاشتش پرسید:
+برای چی اینقدر خوشحالی؟
_خونه گرفتم!میتونیم دوتایی با هم زندگی کنیم!من کار میکنم و پول در میارم!
تهیونگ لبخندی زد روی پنجه هاش پرید و دستش و دور گردن و پاهاش و دور کمر جونگکوک پیچید!دمش هم که آویزون بود و تکونش میداد!
YOU ARE READING
𝓜𝓪𝔂𝓫𝓮 𝓵𝓸𝓿𝓮||𝓚𝓥
Fanfictionمن تهیونگم! یه هیبرید سگ که در قالب یک سگ خونگی به اسم یونتان با جیمین و یونگی زندگی میکنم و سعی میکنم از گذشته ام فرار کنم!...اونا از راز من خبر ندارن...تنها کسی که خبر داره دشمن بزرگ ، گنده و همیشگی من بمه! بم هم یک هیبریده درست مثل من! اما ما...