𝓟𝓪𝓻𝓽10

1.7K 316 40
                                    

سلام•-•
ووت و کامنت فراموش نشه!
میدوستمتون💛🐥

•••

تهیونگ دمش و بین دستش گرفته بود و توی چشماش اشک جمع شده بود...دم مزاحمش رفته بود لای کشو!

جیمین وارد اتاق شد و وقتی حال تهیونگ و دید نگران شد!

:تهیونگ؟چیزی شده؟

تهیونگ سرش و به دو طرف تکون داد.

+نه...خوبم...

تهیونگ اشکی که از گوشه چشمش به پایین سر میخورد و پاک کرد و به جیمین نگاه کرد.

+لباسا و جا به جا کردم..

جیمین موهای تهیونگ و نوازش کرد.

:ممنون...بیا بریم برات هات چاکت درست کردم...با بيسکوئيت بخور!

•••

جونگکوک بالاخره تونسته بود یک خونه کوچیک بخره ولی خیلی از خونه جین و جیمین دور بود!بعد از این همه ماه کار کردن بالاخره موفق شده بود!

نامجون لبخندی زد و جونگکوک و بغل کرد.

:ایول پسر!هیچ وقت فکر نمیکردم جدی باشی!الان میتونی با تهیونگ زندگی کنی!

جونگکوک لبخندی زد...

_من حرفی و که میزنم پاش وایمیستم!الان باید برم به تهیونگ خبر بدم!

نامجون به ماشین اشاره کرد.

:میرسونمت.

•••

تهیونگ آستینش و جلو کشید تا نوک انگشتاش که یخ زده بودن کمی گرم بشن.

پاکت های میوه و روی کانتر گذاشت و لبخندی زد!

+الان چیک...

با صدای زنگ، جیمین اخمی کرد.

:بذار ببینم کیه!

جیمین سمت در رفت و وقتی بازش کرد لبخندی زد.

:جونگکوک!وای پسر تویی!نگران شدم...

جونگکوک کفشاش و در اورد!

_اره منم!باید زود میومدم خبر مهمی بهتون بگم!یک خونه گرفتم!کوچیکه ولی خب من و تهیونگ توش خیلی راحت میتونیم زندگی کنیم!

تهیونگ سمت در رفت و وقتی جونگکوک و دید لبخندی زد.

+کوو!

تهیونگ گفت و نزدیک جونگکوک رفت ولی جونگکوک زود تر دست به کار شد و سمت تهیونگ دوید و اون بلند کرد و چرخوند!

تهیونگ خندید و بعد از اینکه جونگکوک روی زمین گذاشتش پرسید:

+برای چی اینقدر خوشحالی؟

_خونه گرفتم!میتونیم دوتایی با هم زندگی کنیم!من کار میکنم و پول در میارم!

تهیونگ لبخندی زد روی پنجه هاش پرید و دستش و دور گردن و پاهاش و دور کمر جونگکوک پیچید!دمش هم که آویزون بود و تکونش میداد!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 02 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝓜𝓪𝔂𝓫𝓮 𝓵𝓸𝓿𝓮||𝓚𝓥Where stories live. Discover now