چند دقیقه بعد جونگکوک از تهیونگ بیرون کشیده بود و همون جور که سرش توی گردن تهیونگ بود خوابش برده بود و تهیونگ هم موهای جونگکوک و نوازش میکرد و اونم کم کم خوابش برد...
•••
با حس قلقلک روی صورتش چشم هاش و باز کرد و نگاهی به جسم پشمالو کنارش کرد و روی تخت نشست.
یونتان و بلند کرد و سمت حموم توی اتاق رفت...
وان و پر آب گرم کرد سگ بیچاره و توش گذاشت!
یونتان جیغی زد و در کسری از ثانیه به تهیونگ تبدیل شد!
تهیونگ ترسیده دستاش و لبه وان گرفت و با چشم هایی درشت شده به جونگکوک نگاه کرد و با ریختن آب از چتری های خیسش پلک میزد!
+چ...چی..چی کار میکنی؟
جونگکوک لبخند بزرگی زد جوری که دندون های خرگوشیش دیده میشدن!
_بعد از نات کردن امگا باید ازش مراقبت کرد!
توضیح داد و با پاشیده شدن آب توی صورتش داد زد!
_چی کار میکنییی؟
+بیعد اژ نیت کیردن امگی بییید ایزیش میریقیبیت کیرد!
جونگکوک با خنده به تهیونگ نگاه کرد و شیر آب و روی صورتش گرفت و بازش کرد!
+نکنننننننننننن!
•••
جونگکوک و تهیونگ روی تخت نشسته بودن و جین موهاشون و سشوار میکرد.
موهای تهیونگ فرو شده بود و گوش هاش از بین اون همه موی فرفری بیرون زده بودن و جین الان داشت دمش و خشک میکرد.
جونگکوک لباس پوشیده بود یکی از تیشرت های جدیدی که جین براش خریده بود و تن تهیونگ کره بود همراه با شلوارک کوتاهی که زانوهای تهیونگ بود.
با اومدن نامجون غذا ها هم رسید...
جین سشوار و خاموش کرد و بعد از نوازش کردن موهای تهیونگ سمت در رفت.
:بیاین بهتره ناهار بخوریم...
تهیونگ باشه ای گفت و با حس بر خورد بینی جونگکوک به گردنش ، گردنش و کج تر کرد تا جونگکوک بیشتر رد های مالکیت روش بذاره...
•••
تهیونگ با دیدن کنتاکی ها و مرغ های سوخاری که نامجون خریده بود چشماش برق زد و با ذوق به غذا ها نگاه میکرد و منتظر بود تا جین براش بکشه توی ظرفش..
بر خلاف تهیونگ جونگکوک بیشتر سیبزمینی سرخ شده و دوست داشت.
•••
جین و نامجون روی مبل بعد از دیدن سریال مورد
علاقشون خوابشون برده بود و تهیونگ و جونگکوک هم روی تخت درازکشیده بودن...
YOU ARE READING
𝓜𝓪𝔂𝓫𝓮 𝓵𝓸𝓿𝓮||𝓚𝓥
Fanfictionمن تهیونگم! یه هیبرید سگ که در قالب یک سگ خونگی به اسم یونتان با جیمین و یونگی زندگی میکنم و سعی میکنم از گذشته ام فرار کنم!...اونا از راز من خبر ندارن...تنها کسی که خبر داره دشمن بزرگ ، گنده و همیشگی من بمه! بم هم یک هیبریده درست مثل من! اما ما...