𝗣𝗮𝗿𝘁 𝗙𝗶𝘃𝗲

68 26 10
                                    


وقتی موبایلش برای بار ششم توی اون نیم ساعت زنگ خورد کلافه پوفی کشید و از طریق مانیتور ماشین تماسو وصل کرد
+ باز چیه مامان؟
÷ کیونگسو رسیدی؟
+ مامان منو توی موقعیت بدی گذاشتی.. هزار تا کار ریخته سرم ولی تو از من توقع داری برم دیدن آدمی که چندین ساله ندیدمش
÷ اون که غریبه نیست کیونگسو وقتی بچه بودین همیشه با هم بازی میکردین.. اونم الان مثل خودت جراح شده پس نمیتونی بهونه ی وقت نداشتن براش بیاری.. تو مگه به خاطر گرایش غیر متعارفت نبود که از خانواده جدا شدی؟ خب ما الان دیگه پذیرفتیمش.. میتونی با ووسوک...
کیونگسو ولوم صداشو بالا برد و حرف مادرشو قطع کرد
+ مامان!
پلکاشو برای لحظه ای روی هم فشار داد تا بتونه آرامش خودشو حفظ کنه و بعد از نفس عمیقی با صدای آرومتری ادامه داد
+ مامان.. من نمیتونم با هر کسی که تازه باهاش ملاقت میکنم برم توی رابطه و اصلاً هم از قرارای از پیش تعیین شده خوشم نمیاد.. این بار رو فقط به خاطر شما و آشنایی خانواده هامون با خانواده ی سا پذیرفتم که برم به دیدنش، اما لطفا از این به بعد دیگه نگران زندگی احساسی من نباش لطفا.. دیگه رسیدم.. قطع میکنم
تماس رو پایان داد و همزمان با اینکه ماشینو پارک میکرد زیر لب غر زد
+ میگه اونم مثل خودت جراحه.. بله درسته..
ولوم صداشو بالا برد و با حرص ادامه داد
+ جراح زیبایی!!
محکم دستی ماشین رو کشید و پیاده شد
خیابون رو رد کرد تا به کافه ی مد نظرش رسید و وارد شد
سر چرخوند تا میز شماره ی شش و فرد منتخب مادرش رو پیدا کنه و همینطور هم شد.. با قدمای آرومی جلو رفت و برای اون مرد با پیرهن کاراملی کمی سر خم کرد
+ روز خوش.. دو کیونگسو هستم
مرد لبخند گرمی به صورتش پاشید و به نشستنش خیره شد
> درسته.. سلام کیونگسو.. یه مدتی میگذره که همو ندیدیم
کیونگسو از روی ادب سر تکون داد و نگاهش رو به میز انداخت.. حتی دلش نبود که برای تاخیر ده دقیقه ایش عذرخواهی کنه
> منتظر موندم تا برسی و بعد سفارش بدیم.. چی میخوری؟
+ ممنونم اما متاسفانه نمیتونم زیاد بمونم.. باید برگردم بیمارستان
ووسوک ابرویی بالا انداخت
> زیاد طول نمیکشه.. ما فقط یه گپ با هم میزنیم
کیونگسو دستایی که زیر میز روی زانوهاش گذاشته بود رو به آرومی مشت کرد
گارسون که به طرفشون اومد هر دو قهوه سفارش دادن
> هنوزم برای جلوگیری از خوابیدن از اسپرسو استفاده میکنی؟
کیونگسو سر تکون داد و دسته ی فنجونی که گارسون روی میز میذاشت رو به دست گرفت
+ اما تا جایی که من یادم میاد تو ازش متنفر بودی
ووسوک لبخند زد
> برای اینکه بتونم جراحی کنم به خواب کمتری احتیاج داشتم.. و خب چی بهتر از روش تو میتونست روم اثر بذاره؟
کیونگسو کمی خودشو عقب کشید و مشغول نوشیدن شد.. اینطور که پیدا بود راه درازی در پیش داشت..

کت سفیدش رو پوشید و موبایلش رو به کمک شونه اش کنار گوشش نگه داشت
+ به هوشه؟
× آره.. انگار یکم درد داره ولی داره خوب تحملش میکنه
+ خوبه.. الان میرسم
تماس رو قطع کرد و از اتاقش بیرون زد.. خودش رو به آی سی یوی کودکان رسوند و روپوش مخصوص رو تنش کرد.. نگاهش رو به سه نفری داد که بالای تخت سهون تجمع کرده بودن
جلوتر رفت و حضور خودشو اعلام کرد
+ من رسیدم
جونگین، بکهیون و چانیول با شنیدن صداش به طرفش برگشتن
× اوه چه عجب.. دیگه کم کم داشتیم تعطیل میکردیم!
کیونگسو پشت چشمی برای جونگین نازک کرد و رو به روی تخت ایستاد.. نگاهشو به سهونی داد که با چشمای خمارش اطرافو نظاره میکرد و مشخص بود که هنوز کمی گیجه..
کیونگسو کمی به طرفش خم شد
+ سهونا.. منو یادت میاد؟
سهون نگاهشو به کیونگسو داد و بعد از مکث کوتاهی که کرد سرشو به معنای تایید تکون داد
کیونگسو دستشو روی سرش کشید و به آرومی موهاشو نوازش کرد و به واسطه ی همین، پلکای سهون باز روی هم رفت
جونگین و بکهیون که نظاره گر بودن ناخوداگاه لبخند زدن اما چانیول انگار توی این باغا نبود..
هنوز فکرش درگیر چیزی بود که از جونگین شنیده بود.. تمام این مدت کیونگسو سر قرار بود؟ یعنی ممکنه که از قبل توی رابطه بوده باشه و به خاطر درونگرا بودنش این موضوع رو با هیچکس در میون نذاشته باشه؟ اگه اینطور بود که چانیول هیچ شانسی نداشت.. چون دخترای بخش که به کیونگسو اعتراف میکردن از یک سال پیش به بخشای دیگه منتقل میشدن.. و این به این منظور بود که کیونگسو یک ساله توی رابطه اس؟
اخماش حسابی توی هم رفته بود.. توجهی هم به حرفای نرمی که توسط کیونگسو به سهون زده میشد نداشت.. فقط چرخید و از اتاق خارج شد..
جونگین با تعجب نگاهی به بکهیون انداخت
× چش بود؟
بکهیون شونه ای بالا انداخت و خارج شدن چانیول رو از آی سی یو تماشا کرد

𝗚𝗹𝗮𝗻𝗰𝗲Where stories live. Discover now