‎{ رازهای خانواده ی لی }

63 14 8
                                    

« فصل دوم- قسمت دوم »

بی هدف به پرونده و عکس مینهو نگاه میکرد.
هیچ وقت فکرش رو هم نمیکرد لی مینهو اینقدر بد بوده باشه !
هر چند پدرش همیشه بهش گفته بود کسی رو قضاوت نکنه اما بازم مغزش بر تبل گناهکار بودن مینهو میکوبید.
با صدای فریاد یه جین به خودش اومد.
-چی شده ؟
+ببخشید چان شی. هر چی صدات کردم جواب ندادی مجبور شدم داد بزنم
-اوه. ایرادی نداره .
+چانگبین اینجاست.
-خب بگو بیاد تو
یه جین کنار رفت و  بینی با چهره ی سرحال وارد اتاقش شد.
چانگبین- سلام هیونگ
-خوش اومدی
چانگبین- خوش که اومدم ولی این دیگه چه قیافه ای برای خودت درست کردی ؟
-چه قیافه ای ؟
چانگبین- هیونگـــــــــــــــــــــــــــــــ ! پاشو توی اینه به  خودت نگاه کن ! سر و وضع موهات که افتضاحه ، ریشتم که نزدی ، صورتتم که از خستگی رنگ پریدست .
میخوای خودتو به خاطر مینهو بکشی ؟
-موضوع مینهو نیست
+پس چیه ؟
-من از پدر و خواهرم یاد گرفتم قبل از اینکه یه وکیل خوب باشم ، یک انسان باوجدان باشم ...
و الان وجدانم داره محاکمم میکنه بین ...
من دارم مسیر درستی رو میرم ؟
از ادم درستی دفاع میکنم ؟
+تو کارت درسته ... خب من مثل تو خیلی به جنبه ی انسانی موضوع نگاه نمیکنم !
من مدارک رو کنار هم میزارم و وقتی اونا بهم نشونه بدن دنبالش میکنم.
با حرف چانگبین ناگهان پسر بزرگتر توی صندلیش جابه جا شد و پرسید :« منظورت از مدارک چیه ؟ چیز جدیدی پیدا کردی ؟»
+فکر کردی من بدون مدرک میام پیشت ؟
-محض رضای خدا ! اون چیه ؟
از توی جیبش یه فلش در اورد و رو به چان گرفت و گفت :« بفرمایید سرورم !»
فلش رو گرفت و سریع به لب تاپش متصل کرد .
با باز کردن ویدیو به بینی نگاه کرد تا توضیحاتش رو بشنوه.
+این فیلم دوربینای مدار بسته ی عمارت لیه . در نگاه اول همه چی طبیعیه و دوربین تمام صحنه ها رو ثبت کرده اما ...
دوبار کلیک کرد و زمانبندی دوربین رو به کریس نشون داد.
این قسمت رو نگاه کن.
راهروی منتهی به اتاق مینهو !
تمام مدت کسی عبور نمیکنه تا موقعی که مینهو ازش خارج میشه .
-خب ؟
+یه بار دیگه نگاه کن
یکبار دیگه با دقت بیشتری نگاه کرد و بعد ...
- تایم ؟ چرا از 3 پریده روی 8 ؟
+دقیقا ! ساعت خروجش 9:13 دقیقه بوده و بعد ویدیو میره به 9:18 ! این ادیت و برش اونقدر دقیق بوده که خودمم با چندبار دیدن متوجهش شدم .
-یعنی تو اون 6 دقیقه کس دیگه ای عبور کرده ! وگرنه دلیلی نداره کراپ بشه
+شاید! اما یه دلیل محکم تر هم میشه از توش پیدا کرد
-چی؟
+به این گوشه نگاه کن
چانگبین به قسمتی از ویدیو اشاره کرد ودوباره اون رو پلی کرد .
چان که حالا با دقت بیشتر ی نگاه میکرد سریع متوجه سایه ی رویه نرده شد و گفت :« این سایه ! یه سایه روی نرده هاست ! »
+افرین هیونگ باهوش خودم
به این قسمت نگاه کن . یا سایه روی نرده هاست که توی 18 دقیقه دیگه نیست .
اما قسمت جالبش اینه که سایه بخاطر تعداد نرده های راه پله تیکه تیکه شده ! این برای ما تشخیص جنسیت رو سخت میکنه ...
تا اینکه به موهاش نگاه کنی ...
-موهای بلند که لبش فر خورده !
+بینگو!
-یه نفر دیگه اونجا بوده ، یکی که حضورش از توی ویدیو بریده شده . یه زن !
+این همه ی سوپرایزم نیست . برو توی فایل دوم .
چان به حرف های پسر گوش کرد و فایل بعدی رو باز کرد .
+ این رزومه و عکس همه ی کارمندای عمارت پارکه ! تمام خدمتکارا به استثنای خدمتکار شخصی مادر مینهو و اشپز اصلی مرد هستند . ما یوشینا رو قبلا دیدیم یه خانم میانسال با موهای لخت و قهوه ایه ، اشپز عمارت هم خانم مین یه زن 60 ساله با موهای کوتاهه !
پس اونا از توی لیست مضنونین خط میخورن !
-اما خود خانم کیم هم موهای کوتاهی داره ...
+یس ! این یعنی ؟
-یه نفر سوم!
+دتس ایت ! یه نفر دیگه که وجودش اعلام نشد
منتظر به بینی نگاه کرد تا شاید منظورش رو متوجه بشه .
+هیونگ تو مطمئنی این خانواده رو میشناسی ؟
پسر بزرگتر کمی مضطرب شد و با لحن مشکوکی گفت :« نمیدونم ! من فقط با جینی دوست بودم ، اونم بخاطر نونام . چیز دیگه ای هست ؟»
+تو میدونستی اونا یه خواهر دارن ؟
-چــــــــــــــــــــــی ؟ داری شوخی میکنی ؟ خواهر ؟ ! اگه خواهر داشتن چرا ما هیچوقت نفهمیدیم ؟ ما یه مدرسه رفتیم ، جین به خواهرم و ما خیلی نزدیک بود. هیچوقت نشنیدم بگن که خواهر دارن !
+چون خواهر ناتنیشونه !
****
با شنیدن حرفای چانگبین هنوز به خودش نیومده بود ولی مجبور بود با مینهو حرف بزنه.
حق با بینی بود که میگفت اون هیچی از این خانواده نمیدونه !
هر بار که حس میکرد یه راه پیدا کرده برای حل این معما ، خانواده ی لی یه راز سر به مهر دیگه براش رو میکردن !
در اتاق ملاقات باز شد و مینهو این بار بدون دستبند و به همراه مامور وارد شد .
مینهو-  باز چی تو رو به اینجا کشونده وکیل بنگ ؟
- غیر تو هیچی
+مدرکی که پیدا کردی به کجا رسید ؟
به پوزخند روی لب مین نگاه کرد و سعی کرد خشمش رو کنترل کنه اما لحن تندی که ناخوداگاه پیدا کرد؛ نشون داد اونقدر ها هم موفق نبوده .
-به تخت خواب مشترک تو و ناپدریت
رنگ از چهره ی مینهو پرید و دستایی که با گستاخی روی میز توی هم قفلشون کرده بود کمی لرزید.
+تو ... تو چطور ...
-چطور فهمیدم ؟ کثافت کاریات کلی رد و مدرک بجا گذاشته ! بهت که گفتم از من بترس. من تا ته این مسیر رو میرم
+بهت گفتم دست از سرم برداررر
-برای ادمی که گناهکاره زیادی وقیحی
+این به تو ربطی نداره
-صادقانه بهم بگو چرا باهاش بودی ؟ از لج مادرت ؟ میخواستی شوهرشو از چنگش در بیاری ؟ تو مدرسه یادمه بخاطر مرگ پدرت خیلی افسرده شده بودی هیونجین میگفت مادرت رو هرگز به اندازه ی پدرت دوست نداشتی ...
+خفــــــــــــــه شو! تظاهر نکن منو میشناسی ؛ تو هیچی از زندگی من نمیدونی
خشمش بهش غلبه کرده بود و از جاش بلند شده بود و داشت سر چان فریاد میزد.
کریس هرگز انتظار همچین واکنش شدیدی رو نداشت
اما از نتیجش راضی بود .
اگه یکم دیگه مینهو رو تحت فشار میذاشت ممکن بود چیزایی که میخواست رو بدست بیاره.
-پس بهم بگو تا بشناسمت. لی مینهو من تصمیمم رو گرفتم . من نه بخاطر تو بلکه بخاطر حیثیت کاری خودم این پرونده رو حل میکنم پس بهتره خودت بهم بگی چطور بشناسمت
+چی میخوای بدونی ؟ ها ؟ چــــــــــــــــی؟ این که از مادرم متنفر بودم ؟ اینکه از شوهرشم متنفر بودم ؟ اینکه سعی کردم جیسونگ رو اذیت کنم تا فراریش بدم ! اون عوضی هرگز ازم عصبانی نمیشد . برعکس بیشتر بهم محبت میکرد ...

مینهو روی صندلی سقوط کرد و بعد با صدایی پر بغض که چان اولین بار بود میشنید ادامه داد :« من ازش ترسیدم . از کسی که همیشه میخنده ، به بقیه محبت میکنه ، من رو دوست داره ... اون بهم اهمیت میداد . کاری که مادرم هرگز نکرد . نمیخواستم ... اما من بهش وابسته شده بودم ... تا به خودم اومدم عاشق هان جیسونگ عوضی شدم .»
- بعد چرا یهو تصمیم گرفتی بکشیش ؟ اگه عاشقش بودی و مخفیانه باهاش رابطه داشتی لزومی نداشت بکشیش
+بهش گفتم بیا بریم ، فرار کنیم ...
بریم یه جای دور که دست هیچکس بهمون نرسه ...
اما نیومد ...
قبول نکرد !
همونجا بود که فهمیدم بازیم داده و فقط میخواست ازم سواستفاده کنه ...
اون نمیتونست ثروت مادرم رو رها کنه .
برای همین کشتمش ...
اون لایقش بود !

-داری دروغ میگی ! تو نکشتیش ! اگه کشته بودیش دوربینای مدار بسته رو ادیت نمیکردی
+منظورت رو نمیفهمم.
- اون شخص سوم ! کسی که ترجیح میدی جاش مجازات شی ! کسی که بخاطرش الت قتل رو عوض کردی...
کسی که همه ی خدمتکارا رو بخاطرش تهدید به سکوت کردی ...
کسی که برای مادرت هم مهمه !
+دیگه داری چرت وپرت میگی کیم ! همه حقیقت همینه . اگه یوشینا رو مجبور به سکوت کردم یا دوربینا دستکاری شده فقط یه دلیل داره !
نمیخواستم مادرم بفهمه با هان رابطه داشتم .
درسته مادرم رو دوست نداشتم ...
درسته از هان متنفر شده بودم ...
اما نمیخواستم رسوایی من به ابروش صدمه بزنه !
ترجیح میدم همه بگن پسرش ناپدریش رو کشت تا بگن معشوقه ناپدریش بود!
- شاید به همین خاطره که داری قتل رو به عهده میگیری
مینهو من تا حالا کلی مدرک کوچیک پیدا کردم که تو بی ربط ترین ادم به این قتلی !
بهتر نیست خودت اعتراف کنی !
به  خودت بیا . تو هنوز خیلی جوونی برای اینکه تاوان گناه کس دیگه ای رو بدی .
درسته رابطت با جیسونگ از اساس غلط بود اما دلیل نمیشه که تقاصش رو اینجوری پس بدی .
من الان از اینجا میرم اما وقتی برگردم مثل حالا کلی مدرک جدید برات رو میکنم .
پس بهتره تا اون موقع به خودت بیای !
حق تو این نیست .
از جاش بلند شد و بی توجه به نگاه مات و مبهوت مینهو در رو زد و اون رو ترک کرد .
میدونست برگه هایی که رو کرده فراتر از تصور مینهوئه و پسر راه فراری  نداره .
این بار نمیتونست قصر در بره .
بنگ چان دیگه نیمذاشت این پرونده نصف و نیمه باقی بمونه !

****
( فلش بک )

+اسمش یوریه ! کیم یوری !
متولد 5/5/2001 . از مینهو 3 سال و از هیونجین 4 سال کوچیکتره .
از 13 سالگی تو استرالیا زندگی میکنه .
حالا دلیل اینکه فامیلیش لی نیست و کسی از اعضای خانواده اونو نمیبینه یکم پیچیده بود که مجبور شدم شخصا دست به جیب شم و برای اطلاعات پول خرج کنم .
یوری مثل بقیه بچه ها تا 13 سالگی با برادراش و پدر مادرش زندگی میکرده تا اینکه توی اون سال یه اتفاق عجیب توی خانواده ی لی میفته .
یوری به شدت مریض میشه و نیاز به خون داشته .
همه ی اعضای خانواده خون میدن ولی گروه خونی اونا به یوری نمیخوره . اقای لی خیلی ناراحت و متعجب میشه در نتیجه از کادر بیمارستان میخواد هر طور شده گروه خونی مناسب دخترش رو پیدا کنن و نجاتش بدن .
تو این فاصله یوری هرروز ضعیف تر میشده و دکترا میگفتن ممکنه بمیره .
خانم کیم هم به خیال اینکه کسی متوجه نمیشه از پدر واقعی یوری خواست تا یواشکی بیاد و خون اهدا کنه .
و حدس بزن چی میشه ...
پدر مینهو متوجه میشه همسرش بهش خیانت کرده و یوری دختر اون نیست.
از همونجا استارت جنگ و دعوای بینشون زده میشه و بچه ها میفهمن یوری خواهر اونا نیست و حاصل خیانت مادرشونه !
اقای لی هم تصمیم میگیره زنش رو طلاق بده !
تو همین جنگ و دعواها پدر بچه ها یه روز سکته میکنه و از دنیا میره .
- برای همین مینهو و هیونجین از مادرشون متنفر بودن
+ درسته . اونا هرگز نتونستن مادرشونو ببخشن . چند وقت بعدم بهش گفتن یا یوری و میفرسته که بره یا اونا برای همیشه ترکش میکنن!
اینطوری میشه که خانم کیم یوری و همراه پدر واقعیش میفرسته استرالیا و برای همیشه از پسراش دورش میکنه .
- و اونا هیچوقت نگفتن خواهر دارن چون اون دختر بیچاره رو عضوی از خانوادشون حساب نکردن
+ همینطوره .
- از کجا  معلوم اون سایه دختر غیب شده ی خانم کیم باشه ؟!
+سوال خوبیه هیونگ . منم هرگز از چیزی خبر دار نمیشدم اگه اخرین تراکنش خانم کیم رو چند روز بعد حادثه چک نمیکردم . 
اون درست 3 روز بعد مرگ هان جیسونگ دو تا مبلغ سنگین به حساب یوری واریز کرده .
خانم کیم ماهیانه 10000 دلار به حساب یوری واریز میکرده اما درست بعد مرگ هان 2 تا 1000000 دلار براش فرستاده .
برام عجیب بود که این دختر کیه که همچین پولی دریافت کرده از طرفی ما یه مضنون زن داشتیم .
و بعد همچین راز بزرگی رو فهمیدم .
یه فرزند نامشروع !
همه ی اینا بازم یوری رو متهم نمیکرد .
متهم نمیکرد اگه اخرین پروازش با یه جت خصوصی و درست 18 ساعت بعد مرگ جیسونگ از سئول به مقصد استرالیا بوده !
اون سئول بوده ...
- یعنی ...
+ درسته ! احتمالش هست قاتل رو پیدا کرده باشیم
- اما چرا ؟ مینهو از خواهرش متنفره ، برای چی باید قتل رو گردن بگیره ؟
+ شاید احساس گناه میکرده . شایدم یوری تهدیدش کرده . شاید اون  دختر اتویی از برادرش داشت ...
منم نمیدونم چرا ولی امیدوارم مسیری که رفتیم درست بوده باشه و قاتل رو پیدا کرده باشیم.
- حتی اگه همه این حدسیات ما درست بوده باشه بازم مدرکی نداریم که ثابت کنه یوری قاتله
+مدرکی الا اعترافات خودش
- راهی براش سراغ داری ؟
+ ما باید بریم استرالیا
-شوخی میکنی دیگه ؟
+ تو که نمیخوای بزاری یه قاتل اون بیرون ازاد بگرده و یه احمق افسرده اما بیگناه جاش مجازات شه ؟
- اولین پرواز به استرالیا برای کیه ؟

پایان قسمت دوم

پ.ن : هر لحظه راز های بیشتری اشکار میشه
حدس شما چیه ؟
به نظرتون یوری قاتله ؟
و چرا مینهو باید بی گناه باشه ؟

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Aug 23, 2022 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

SƖєєρ ωαƖкєяѕ || cнαηнσ νєя. Onde histórias criam vida. Descubra agora