Part7:Did I kiss him?

2.5K 359 43
                                    

قلطی تو جام زدم و از سردردی که داشت مغزمو سوراخ می‌کرد ناله ای کردم ،چشمامو باز کردم و با دیدن مکان اشنایی چشمام از تعجب گرد شد و سعی کردم یادم بیاد که چرا دوباره سر از اینجا در اوردم، با چیزایی که مثل فیلم تو سرم پلی شد لعنتی به خودم فرستادم، شت د فاک چرا به اون زنگ زده بودم و فاککک اون چه حرفایی بود زدم بهش؟
جلو اینه رفتم و نگاهی به موهای بهم ریخته و لباسای بهم ریختم کردم به سریعترین حالت سعی کردم این وضعیتو کمی هم که شده درستر کنم و بعد سمت در رفتم و بازش کردم، پایین رفتم و نگاهی به فضای بزرگ و تم دارکی که داشت انداختم، اثری از اون الفای احمق نبود، و خب چه بهتر میتونستم بدون اینکه ببینمش و اون بفهمه جیم بزنم
اما کافی بود سرمو برگردونم و ببینم با ابرو های بالا رفته به دیوار کنار اشپزخونه تکیه داده و داره نگاهم میکنه، فضای مسخره ای بود
منی ک مثل دزدا اروم سعی داشتم از اینجا بزنم بیرون و انگار که اون مچ من رو گرفته باشه
چشمی چرخوندم و به نزدیک شدن اون الفا که تازه یادم اومده بود اسمش چی بود نگاه کردم و پررو بهش زل زدم
صاف وایسادم و جونگکوک هم مقابلم با فاصله کمی وایساد

_خب

+خب؟؟

_توضیحی برای دیشب داری؟

+من چیزی نمیبینم که بخوام بهت توضیح بدم

با لحن محکم و همینطور بیخیالی گفتم و اون لعنتی پوزخندی زد و سرشو نزدیکتر اورد با این کارش ناخوداگاه کمی سرمو عقبتر بردم و به چشماش نگاه کردمو و اخم ریزی رو پیشونیم نشوندم

_اوه... جدا؟ دیشب که حرفای دیگه ای میزدی

+ببین دیشب هرچی گفتم و فراموش کن دیشب من انقدر مست بودم که خودمم نمیشناختم، پس بهتره بیخیال هرچی که گفتم بشی و همنطور که گفتم فراموش کنی چون حتی منم چیزی یادم نیست

_اره راست میگی هیچی یادت نیست،اما چطوره یاداوری کنم؟

+نیاز نیست چیزی رو یاداوری کنی فقط ازم دورشو و بزاری منم از اینجا گورمو گم کنم

با حرص لب زدم، نمیدونم چرا اما هرموقع می‌دیدمش از اینکه گرگم جلوش تسلیم میشد عصبی میشدم و با حرص جلوش رفتار میکردم
میتونستم زوزه های گرگمو بخاطر نزدیکی و رایحه جفتش احساس کنم و سعی میکرد جاشو با من عوض کنه تا بتونه با بیشتر نزدیکتر شدن رایحشو احساس کنه، لعنتی اگر گرگ احمقم میومد جام معلوم نبود وقتی به خودم میام تو چه وضعیتی باشم
الفای مقابلم که انگار میتونست درگیریم با گرگمو احساس کنه، فاصله ای که بینمون بود رو از بین برد و نزدیکتر شدو دستاشو دور کمرم حلقه کرد
شوکه دستمو گذاشتم رو شونش و سعی کردم به عقب هولش بدم
اما اون بدون اینکه اینچی تکون بخورده، گفت‌ :

_مثل اینکه برعکس خودت، گرگت زیادی خواستار منه ، هوم؟

+برو عقب عوضی، هیچم اینطور نیست

Pure BlackWhere stories live. Discover now