مهمونی؟

357 89 20
                                    

جونگمیون درحالی که نفسای عمیق میکشید به سمت جیمین که با یه نیشخند رو اعصاب در حالی که دستاش تو جیب شلوارش بود بهش خیره شده بود قدم برداشت و وقتی توی دو قدمیش رسید یقه جیمین و گرفت و بالاکشید...به خاطر تفاوت قدی هرچند کمشون جیمین مجبور شد کمی روی پاش بلند شه!
-هی ببین بچه!
جیمین زیرلبی زمزمه کرد..
+بچه عمه اته..جیمین...
-برام مهم نیست تو و دوستات چرا میخواین با انجام اینکارا توجه جلب کنید...!
با شنیدن ای حرف هوسوک و بکهیون تک خنده عصبی زد و جیمین دهنش از شدت تعجب و حرص باز مونده بود وکیونگسو رو هم اگه هوسوک بازوشو گرفته بود تا الان مشتش توی صورت جونگمیون فرود میومد...
-ولی ما..مخصوصا متنفرم از ادمایی نچسب و اونایی که میخوان به هر طریقی پول ازمون به جیب بزنن! فهمیدی؟
صدای پوزخنده کیونگسو بلند شد...
×بعد وقتی بهتون میگن احمق زود جوش میارید..
قبل از اینکه کسی فرصت کنه جوابشو بده ادامه داد..
× یه نگاه به اطرافتون بکنید؟ اولا که ما اصلا خوشمون نمیاد توجه جلب کنیم! کلی راه برای توجه جلب کردن هست ولی بیخیال چرا باید از این روش استفاده کنیم؟ اصن شماها کی هستین که بخوایم توجه اتونو جلب کنیم؟
دوما این طرفدارای اسکل شما بودن که اول ریختن سرما وکتک کاری کردن! 
جونگمیون نگاه نا مطمئنی به به افراد گروهش کرد و یقه جیمین و با ضرب ول کرد..
مینهو که تا اونموقع ساکت بود جلو اومد و دستشو روی شونه ووشیک گذاشت...
-ما دیگه مشکلی ندارم هر مشکلی دارید با اونا حل کنید 
و درحالی که اعضای گروهشو هل میداد برن لبخند ریزی به هوسوک زد..
جونگکوکم هوفی کرد و جلو اومد...
+ بنظر منم این موضوع همینجا تموم شه...میتونید برید سرکلاستون فقط حواستون باشه که چه دردسری درست میکنید...
و دست تهیونگ رو گرفت و راه افتاد و پشت سرش بقیه هم رفتن و جیمین و هوسوک و بکهیون و کیونگسو موندن...
.
.
.
+هیاااا اروم تر مرتیکه وحشی!
جیمین درحالی که انگشت فاکشو به سمت کیونگسو نشونه رفته بود داد زد...
کیونگ تک خنده ای زد و پنجه الکلی رو روی بقیه زخمای جیمین کشید و بدون ذره ای اعتراض فحش و اعتراضات جیمین رو به جون خرید..
بکهیون بالشتی رو که نزدیکش بود به طرف جیمین پرت کرد
-چیم ببند تروخدا ! چرا مثل بچه کوچولو ها عر و زر میکنی!؟
مادر هوسوک وارد اتاق شد و نگاه تاسف بار و  پر از خنده ای به 4 تا پسر شر رو به روش کرد..
×با اینکه بهم نگفتید چرا این شکلی شدید ولی مراقب خودتون باشید ! قرار نیست برید مدرسه که کتک کاری کنیدا! حواستون باشه..
بعد رو کرد به جیمین..
×اوه جیمینی من کاملا یادم رفته بود بهت بگم...سوکجین گفت تلفنت خاموش بوده بهت بگم امشب خونه جیسو شی یادت نره !
جیمین با شنیدن این حرف شتی زیر لب گفت
+من الان با این صورت داغون کجا باید برم!؟
کیونگ کنجکاو پرسید
-مگه چخبره؟
+ به مناسبت ازدواجشون یه مهمونی گرفتن و دعوت کردن که بریم..
بعد اخمی کرد
+با این وضعیت صورت منو این زخما اگه بخوام برم اونجا زشت میشه نه؟ گاااد...
- میتونم میکاپت کنم جیمینی!
با شنیدن صدایی همه به سمت در برگشتن و جیمین و هوسوک ناخودگاه فرد رو صدا کردن..
+× جیوو نونا!!
جیوو لبخند مهربونی زد...
-طبق چیزی که من شنیدم مهمونی زود شروع میشه..پس نظرت چیه بیای بریم که من صورتتودرست کنم؟!
.
.
.
جیمین درو برای جیوو نوناش باز کرد و یدور دیگه خودشو توی اینه ماشین چک کرد..دستی توی موهای نسکافه ایش کشید..
+بنظر من که رنگ کردن مو زیاده روی بود..
-ولی به نظر من نیست..به استایلت میخوره..
+ولی موهای قبلیمم میخورد!
-جیمین من تو کار فشنم میدونم چی با چی خوبه انقدرم رو حرف من حرف نزن !
جیمین پوفی کرد و بازوشو جلو اورد  تادست جیوو دورش حلقه بشه..
+ولی هنوزم میگم زیاده رویه!به جین هیونگ قول داده بودم به این زودی رنگ موهامو عوض نکنم!
-اصلانم نیست..تازه تو با سرتقی تمام کت و شلوار نپوشیدی و با همین استایل لشت اومدی مهمونی!بعداشم جین ایا جرئت داره که چیزی بگه ؟
جیمین همونطور که میخندید به جمعیت جلوش نگاهی کرد..کاملا مشخص بود همه اونا از شخصیتای پولدار کره ان..البته جیمینم پولدار بود اما درست بعد از اینکه ورشکست شده بودن پدر و مادر و برادر جیمین تصادف میکنن و میمیرن ! از کنار هر کسی که رد میشدن گاهی بعضیا با خوشرویی به جیمین سلام میدادن  و بعضیام کلا ایگنورش میکردن...در هر صورت که برای جیمین مهم نبود..
+ایا واقعا لازمه جیسو نونا منو دعوت کنه به همچین مراسمی؟
جیوو درحالی که کیفشو به دست جیمین میداد تا یقه لباسشو درست کنه شونه بالا انداخت..
-منکه فکر میکنم اونی فقط اینکارارو میکنه چون دوست داره و در ضمن اون میخواد مراقبت باشه!
جیمین تک خنده ای کرد 
+ اگه قراره این مراقب این باشه که منو بفرسته سر قرارای از پیش تعیین شده تا از مثلا سینگلیم دربیام و خوشبخت بشم..نه..واقعا ممنونم من نیازی به مراقب ندارم! 
بعد درحالی که سعی میکرد به چشمکای دخترا توجهی نکنه چینی به بینیش داد...
+محض رضای فاک هرکیم ندونه اون میدونه که من از دخترا خوشم نمیاد! 
جیوو نگاهی به نیم رخ جیمین کرد..
-یعنی از پسرا خوشت میاد..؟
جیمین شونه بالا انداخت و پسر گارسون بهش نزدیک شد..
+شاید..نمیدونم! بهرحال که تجربه شو نداشتم! بدون تجربه که نمیشه حرف زد نه؟
و لیوان مشروبی رو برداشت اما تا خواست لیوانو به لباش نزدیک کنه لیوان از دستش کشیده شد..جیمین به سمت شخصی اینکارو کرده بود برگشت و کاملا اماده بود تا بزنه دک و پز فرد و بیاره که با دیدن فرد رو به روش ناخودگاه  گاردشو پایین اورد و لبخندی زد...
.
.
.
تهیونگ با بی حوصلگی تمام پشت سر پدر مادرش راه میرفت و سعی میکرد توجه اش رو روی جونگکوک و پدر مادرش بزاره تا نخواد صحبتای پدرمادر رو اعصابش رو تحمل کنه!
+نونااااااااا
با شنیدن صدایی همه به طرف عامل صدا برگدوندن...جونگکوک با تعجب دست تهیونگ رو گرفت...
-هی تهیونگ..این پسره..این...
تهیونگ سری تکون داد...
×اره...پارک جیمین!
پدر تهیونگ نیشخند عجیب قریبی زد...صدای مادر تهیونگ بلند شد..
-چیشده؟ نکنه باز اشتهات با یاداوری گذشته ها باز شده ؟ 
بعد جوری که فقط خودشون بشنوه زمزمه کرد
- حواست باشه! من اون ادم قدیمی نیستم ! فهمیدی؟
و حواسش نبود تهیونگ و جونگکوک صداشونو میشنون...تهیونگ و جونگکوک اخمی کردن به مسیر نگاه پدر مادرشون خیره شدن...
.
.
.

تهیونگ و جونگکوک اخمی کردن به مسیر نگاه پدر مادرشون خیره شدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

استایل جیمین

جانگ جیوو، خواهر هوسوک

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جانگ جیوو، خواهر هوسوک

Shooting Stars~💫Where stories live. Discover now