جیمین دقیقا نفهمید چطور اون مهمونی جهنمی رو با اون دوتا شیطان تحمل کرده بود! فقط میدونست الان خیلی خوشحاله که توی ماشین نامجون هیونگش دارن میرن خونشون! هرچند که دو بدبختی عظیم هنوزم کنارش توی ماشین نشسته بودن...
-جیمین؟
جیمین سرشو از توی گوشیش دراورد و سوالی به جین که به سمت عقب ماشین برگشته بود نگاه کرد
+هوم؟
-تو میدونی جیوو چرا انقدر عصبی بود؟
جیمین شونه ای بالاانداخت..
+چمیدونم ولی حدس میزنم احتمالا بخاطر این باشه که بهش نگفتی دوست پسر داری..
جین پوفی کرد و به جلو برگشت تا سیل جدیدی از دلخوری هاش رو سر نامجون فرو بریزه و نامجون با لبخند دلداریش بده..
جیمین نگاهی به نامجین که خیلی خوشخبت بنظر میرسیدن نگاه کرد و زیر لب زمزمه ارومی کرد..
+بالاخره جین هیونگم به شادی عمیقش رسید..پس شادی عمیق من دقیقا کجاست؟
هرچند که جونگکوکی که کنار جیمین بود شنید..
.
.
.
به محض رسیدن به خونه جیمین گروهی تشکیل داد و هوسوک،کیونگسو،بکهیون،ارا و یجی رو به گروه دعوت کرد..
jim: اوکی گایز ما واقعا بدبخت شدیم!
jim:فردا براتون توی کلاس میگم...هعی
و منتظر هیچ پیامی نشد و گوشیشو خاموش کرد...
.
.
.
+ودف جیمین مطمئنی؟
جیمین اهی کشید!
+معلومه که مطمئنم که اون جئون جونگکوک و کیم تهیونگ و حتی اون کای لعنتیم دونسگای دوست پسر جین هیونگه..
کیونگ درحالی که پاشو روی پاش انداخت هومی کرد
*خب اینکه چیز بدی نیست ؟ بهرحال مگه تو نمیگی اونا اشناییتونو ایگنور کردن؟
هوسوک پس کله محکمی به کیونگ زد
-اخه پفیوززززز! اگه تا قبل این میتونستیم اونارو یجوری دست به سر کنیم الان دیگه عمرا بتونیم!
جیمین با حالت گریه ادامه داد..
+مخصوصا با اون گندی که جین هیونگ زد..
بکهیون کمی سرش رو کج کرد..
×مگه چی گفت؟
+برگشته میگه شما توی مدرسه جیمنین؟ از دونسنگ من مراقبت کنید..
با صدای خنده ای جیمین دستمال کاغذیش ر به سمت بکهیونی که از خنده پاره شده بود پرت کرد..
+کووفت..رو آب بخندی مرتیکه!
کیونگ به نشونه همدردی دستشو روی شونه جیمین گذاشت
*ولی اونا که از صبح نیومدن سراغت نه؟ بیا فکر کنیم یادشون رفته..
-ولی من اینطور فکر نمیکنم
هوسوک نامحسوس پشت جیمین رو نشون داد..
هرچهارتاشون به سمت اکیپ دفور که نزدیکشون میشدند خیره شدند ..جیمین ایی زمزمه کرد کله های بقیه رو پایین کشید..تا توی دیدرس نباشن..
+بیارین پایین اون پشمکارو ببینم! انقدر دوست دارین بیان پیشتون؟
هوسوک چشمی چرخوند..
-بیاید فقط یجوری گورخودمونو از اینجا گم کنیم بعدا باید درمورد این بدبختی یه فکر اساسی کنیم!
بکهیون درحالی که اطرافو دید میزد تا راهی برای در رفتن پیدا کنه تک خنده ای کرد..
×میدونین نکته قشنگ اینه که زنگ بعد ورزش داریم و گس وات..کلاس ما باهم ترکیب میشه...یعنی علاوه بر این جهنمیا قراره اون 4 تای دیگه رم ببینیم..
کیونگ درحالی که بیخیال دست به سینه تکیه داده بود کلافه شونه بالاانداخت..
*برای من الان اصلا اون 8 تا دراز بدقواره مهم نیست..
کمی روی صندلی ولو شد..
*یکی لطفا جیغ جیغای این دخترا رو خفه کنه پا میشم همشونو له میکنم ..چرا جیغ میزنن اخه؟
#شاید چون از وجود ما لذت میبرن..
با صدایی که اومد جیمین حس کرد موهای تنش سیخ شد و هوسوک و بکهیون به افق خیره شده بودن..
کیونگ چشمشو باز کرد و نگاهی به کایی که با نیشخندی منتظر واکنش کیونگ به خودشیفتگیش بود کرد..
*بکهیون؟ من حس میکنم دارم یه صدای ویز ویزی میشنوم تو چی؟
بکهیون نگاهی به قیافه وا رفته جونگمیون که شکل گریه خیس شده بود کرد و درحالی که تلاش میکرد از پاره شدنش جلوگیری کنه سری تکون داد..
اون 4 تا نه وایستا..اونا حالا 5 تا شده بودن..
چونگکوک دستش رو برای چانیول که به سمتشون میومد تکون داد..
و هر 5 تای اونا پشت میز و کنار بک،کیونگ،جیمین و هوسوک نشستن..
ترتیب نشستانشون جوری بودن که باعث معذب شدن اون 4 تا بچه میشد...جونگکوک و کای دوطرف جیمین و کنار کای کیونگ و رو به روشون جانیول و بک کنار هوسوک و یونگی و تهیونگ نشسته بودن..
با زنگ زدن ساعت توی دست جیمین نگاهی به ساعتش کرد که نامجون هیونگش صفحه شو شکونده بود..ناخوداگاه حرفی زد که برگای خودشم ریخت!
+نامجون هیونگ وقتی به وسیله های شماعم دست میزنه یه خرابکاری به بار میاره؟
جونگکوک اول سوالی به جیمین که به ساعتش خیره بود کرد و بعد از اهی خندید..
#یعنی داری میگی ترکشای خرابکاریای هیونگ به توعم رسیده؟
جیمین با یاداوری که چندروز پیش سرشکوندن ظرف کریستال جین هیونگ چجوری با ماهتابه عزیزش دنبال نامجون گذاشته بود یه فاجعه بوجود اورد بود چشماشو روی هم فشار داد..
+نه تنها ترکشای خرابکاریای نامی هیونگ...بلکهترکشای عصبانیتای جین هیونگم به من رسیده...سه روز پیش نزدیک بود شاهد یه قتل باشم!
چانیول در حالی که از تعجب چشماش گرد شده بودن به جیمین نگاه کرد..
-ویت..تو ازکجا هیونگارو میشناسی بچه؟
.
.
.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Shooting Stars~💫
Hayran Kurguجیمین پسریه که با پارتی پدر دوست صمیمش، هوسوک میتونه توی یه مدرسه فول خفن درس بخونه! همه چیز برای جیمینی که پدر و مادرشو توی تصادف از دست داده و با پسرعموش که ازش بزگتره زندگی میکنه و زندگی ارومی داره اوکیه اما چی میشه اوضاع بهم ریخته بشه؟ ~~~~~~~...