این حکومت این قلمرو
سال هاست که پابرجاست ؛ نظم زمان های قدیم بهش برگشته بود
همه دسته ها با هم زندگی میکردن و حتی شروع به تولید دورگه ها کرده بودن
و امروز یک روز خاص بود ... امروز ولیعهد ۱۵ سالش میشد
این روز روزی بود که ولیعهد رو به همه نشون میدادن| یک رسمی وجود داره که ولیعهد رو تا ۱۵ سالگی به مردم نشون نمیدن ؛ تا در امان باشه ولی توی جشن ۱۵ سالگی اون رو به همه معرفی میکنن|
همه شهر پر زرق و برق شده بود و همه جای اون جشن میگرفتن امروز روز شادی همه بود
قراره نتیجه پادشاه و لونای عزیزشون رو ببینن ؛ اون ها برای این مردم فقط پادشاه و لونا نبودن
اون ها کسایی بود ن که این قلمرو رو باز هم سر پا کردن
قلمرویی که سال ها بود که از بین رفته بود و تعادل رو از بین برده بود ... ولی این شروع جدیدی برای سرزمین بود
امروز انتقال قدرت صورت میگرفت ... ولیعهد سوگند میخورد ، سوگند وفادار بودن به مردم این سرزمین رو و اینکه مثل پدرش با قدرت ادامه بده و از سرزمین محافظت کنه
و اینطور جایگاهش رو به عنوان ولیعهد قانونی و رسمی میکنه
با استرس توی راهرو ها راه میرفت
اروم اروم قدم برمیداشت و ناخون هاش رو میجویید
امروز روزش بود ...
همون روزی که سال ها بود که همه منتظرش بودن
قرار بود انتقال قدرت صورت بگیره
همه دسته ها توی مراسم حاضر میشدن ؛ خون اشام ها ؛ کوتوله ها ؛ جادوگر ها ؛ گرگینه ها▪︎ عززززیزممممم کوکیییییی بیا اینجا
با خنده به اومدن لیسا نگاه کردم
▪︎امروز پسر کوچولوی ما بزرگ شده
قراره به دست گرفتن قدرتش رو نگاه کنیماسترسم بیشتر شد
بالاخره یک روزی باید اینجامش میدادم ولی این ترسناک تر از چیزی بود که حتی فکرش رو میکردم
ولی اشکال نداشت باید خودم رو جمع و جور کنم ؛ باید مثل بابام باشم ؛ اون موقع حرف زدن با اعتماد به نفس و جدیت خاصی حرف میزنه
اون همیشه برای من یک ادم خاصی بوده
در واقع الگوی من ... اون طی این چند سال اندازه یک قرن این سرزمین رو جلو انداخته بود
سرزمین ما یکی از قدرتمند ترین ها بود .
امروز قرار بود از غرب و شرق و جنوب بیان اینجا
قلمرو های دوست ... البته که بابام میگه هیچکدوم قابل اعتماد نیستن و باید حواسمون رو جمع کنیم
حق داره کی توی این دنیا وجود داره که نخواد سرزمین پک ماه رو بگیره ؟! ولی امروز فکر نکنم قصد بدی داشته باشن
نه توی روزی که کل مردم های سرزمین بیرونن و دارن جشن میگیرن و اگر حرکتی بزنن لای جمعیت محاصره میشن ؛ در ضمن نیرو ها با دستور پادشاه همه ردیف شده بودن و کسی جرعت نداره توی این روز کاری انجام بده
البته که مجبور نیستم نگران باشم تا وقتی که باباهام رو دارم• به نظرت امروز خوب پیش میره؟!
بهم لبخند زد
مطمئنم فهمیده که استرس دارم▪︎ هییی زودباش
تو باید مثل بابات با قدرت رفتار کنی نباید بزاری کسی بفهمه که استرس داری ..تو قراره توی اینده این سرزمین رو دستت بگیری و فرمانرواییش کنی
در ضمن بابات از صبح داره کار های مراسم رو شخصا نظارت میکنه اصلا نگران نباش یک لبخند به خالم زدم
YOU ARE READING
✖(2) A̶ N̶E̶W̶ K̶I̶N̶G̶D̶O̶M̶
Fanfiction⚜ پک ماه دوباره حالت اول خودش رو گرفت و حتی بزرگ تر شد و الان وقت انتقال قدرت رسیده ⚠️ ولیعهد جونگ کوک قراره جای خودش رو توی این پک ثابت کنه و به عنوان پادشاه بعدی شناخته بشه ⚜ اون میتونه مثل پدرش پارک چانیول باشه⁉️ بعد از خوردن اون بوی خاص به مشا...