My doctor husband ☆ (Kookv)

Part 1

" اینجا که دانشگاه نیست پر سگه"

جیمین خطاب به تهیونگ گفت

هر دوتاشون به اطراف شون نگاه میکردن همه جا پر سگ بود تهیونگ اینارو کجا آورده بود دقیقا؟

تهیونگ همون طوری که داشت به اطرافش نگاه می‌کرد با خودش فکر می‌کرد اینجا دقیقا کدوم گوریه

: "ولی آدرس اینجا رو نشون میداد"

جیمین چشماشو تو کاسه چرخوند :

" آه ولش کن بیا بریم"

خواستن از اون مکان دور شن که یه سگی که انگار جفتش سیخش کرده باشه بعد فلنگو ببنده بره اعصبانی برا اون دو نفر پارس کرد

از ترس همون جا خشک شون زد

تهیونگ از ترس آب دهنشو قورت داد و با صدای لرزون گفت :

"فک کنم قراره بمیریم"

جیمین یه نگاهی به تهیونگ انداخت دورغ چرا خودش داشت از ترس میشاشید تو خودش :

"کصشعر نگو من هنوز خیلی جوونم آرزو دارم"

حق با جیمین بود اون دوتا نمیخواستن توسط یه سگ بمیرن.

تهیونگ به سگ نگاه کرد :

" گفتم سه هرچی قدرت تو پاهاته جمع کن فرار کن "

جیمین در جواب سری تکون داد

" 1.....2.......3 فراااااار کنننننن"

هردو با تمام توان شون داشتن میدویدن و اون سگ کصخل هم دنبال شون می‌کرد.

" تهیونگ پشت سرتتتتتتتتتت"

جیمین فریاد زد تهیونگ خواست پشتشو نگاه کنه که

اون سگ هوس باز از پشت باسن مبارکه شو گاز گرفت

مثل دخترا جیغ میزد و مردم هم به اسکلی اون دوتا نگاه میکردن

" جیمیــــــــــن کمـک کن"

تهیونگ داد زد و درحالی که اون سگ عوضی ول کن شون نبود هنوز دندون هاش تو باسن مبارکه تهیونگ بود

جیمین خواست  کمک کنه پای اون بیچاره رو گاز گرفت که جیمین

یه لگد مهکم زد سگه عقب عقب رفت

ته سنگی که کنارش بود رو سمت سگ پرتاب کرد اون سگ فرار کرد

تهیونگ "عوضی" ای زیر لب گفت

همه جا به خون کشیده شده بود انگار گوسفند قربونی کردی!

که صدای آژیر آمبولانس تو گوش سون پیچید درسته مردم زنگ زده بودن آمبولانس

چند تا مرد از آمبولانس پیاده شدن اومدن سمت تهیونگ و جیمین

یکی شون خواست به تهیونگ دست بزنه که تهیونگ زد از رو دستش :

"مرتیکه خیار داری چیکار میکنی درد داره"

ولی هیچ کدوم از اونا به فهش های اون. دو پسر توجه نکردن به یه ورشون گرفتن بلند شون کردن بردن تو آمبولانس.

****

سلام 🗿

اولین قسمت این داستان :)

قلمم زیاد خوب نیست چون نویسنده نیستم ولی سعی میکنم بهترش کنم ♥️

درضمن میتونید ممد گربه صدام کنید  لقبمه (دخترم) 🗿🐈