Part 4

494 65 7
                                    

بابای جونگکوک رفته بود وسط دستش یه قاشق دورش هم جنی و جیمین و مامانش بودن

با قاشق فاز خواننده هارو گرفته بود داشت میخوند :

من هوس باز نبودم نامردی از دنیا دیدم
برو پی کارت ای گلم
بلایی دست خودم میدم
بلایی دست خودم

اون طرف هم بکهیون، نامجون جین و لیسا رو دور خودش جمع کرده بود تو دستش چنگال داشت میخوند :

شراره باز دلو دیوونه کرده مامانش مو هاشو عروسکی شونه کرده رنگه چشای شراره قشنگو نازه شراره چه آسون دلشو ب من میبازه

و اون طرف هم چانیول رو اوپن آشپزخونه نشسته بود داشت با افتابه روش آب می‌ریخت و می‌گفت : چرا رفتی پسرم چرا تنهامون گذاشتی

بعد گل های تو گلدون رو چید روش

و اون طرف هم تهیونگ رفته بود رو میز همش داشت داد میزد : هلیا نکن شر میشه

جونگکوک زیر لب گفت : فاک

و با خودش فک کرد چطور من اینارو جمع کنم

اول رفت سمت پدرش تا جمع شون کنه

لب زد : با...

هنوز حرفش تموم نشده بود که پدرش با قاشق زد از تو چشمش

جونگکوک دستشو گذاشت رو چشمش عقب عقب رفت

تنها چیزی که ب فکرش رسید هیونگاش بود که بتونن کمکش کنن

-

بعد 15 دقیقه یونگی و هوسوک رسیده بودن

یونگی با دیدن اونا با حالت پوکر لب زد : مطمئنی اینا مواد نزدن؟

جونگکوک با کلافگی لب زد : هوف نمیدونم ولی ساقیشون حلال خور بوده

هوسوک : خدا کمکمون کنه خب بریم که جمع شون کنیم

💜🤍🖤❤️💙💚💛🤎

سلام میدونم کم شد ولی ببخشید شارژ گوشیم داره تموم میشه تقریبا دو سه ساعت دیگه یه پارت هم آپ میکنم :)

و ممنون از کسایی که حمایت میکنید :)

My doctor husband ☆ (Kookv) Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin