جونگکوک همینجوری داشت به تهیونگی که بالای میز بود میگفت بیا پایین ولی پسر پایین نمیومد
+(علامت جونگکوک) تهیونگ بیا پایین
_ (علامت تهیونگ) مشکلیه؟ (با لحن هلیا بخونید 🗿)
+هوفففف خدایا
از رو صندلی بلند شدو رفت بالای میز
با یه حرکت تهیونگو گرفت_ یا جد برگ های درخت انگور کمک کنید میخاد منو بکشه
+ وادافاک
بلاخره بعد تلاش آوردش پایین
انداختش رو مبل و به خواب رفت
-
بلاخره بعد کلی تلاش الان همه شون خواب بودن که البته جیمین مهکم مثل کوالا به یونگی چسبیده بود ولش نمیکرد
جیهوپ : وای خدا اینا دیگه چه وحشی بودن خب من دیگه برم خدا حافظ
+ کجاااا هیونگ مارو با اینا تنها نزار
جیهوپ : خدا حافظ بابا من کار دارم
یونگی : اهههه اینم که ول نمیکنه
-
صبح شده بود و همه شون بلند شده بودن و با حالت گیجی داشتن ب هم دیگه نگاه میکردن
که جین بلاخره به حرف اومد :
فقط بگو چی ریخته بودی تو غذاها
جنی که تازه لود شده بود داشت به دیروز فک میکرد چی ریخته تو غذاها و یادش اومد که ب جای آب الکل ریخته و لب زد :
فاکککککک اشتباهی ب جای آب الکل ریختم
جین از اینکه گذاشته بود دخترش آشپزی کنه حرص میخورد که دمپاییشو در آورد سمتش پرت کرد
جنی : اخخخخ چرا میزنی
یونگی : من دیگه میرم خدا حافظ
یونگی که رسما فرار کرد از دستشون
نامجون : سبحان الله چیشده اینجا دیشب
-
همه شون سر میز صبحونه نشسته بودن و داشتن صبحونه میخوردن که پدر جونگکوک تازه وضعیت پسره شو متوجه شده بود ب حرف اومد :
جونگکوک پسرم چرا چشمت یکم کبوده؟
+ خودت دیروز تو مستی زدی از تو چشمم
پدر جونگکوک اهانی گفت
_ دیشب تو خواب دیدم دارم از یه درختی گیلاس میکَنم ولی هرچی میکَندم کَنده نمیشد
+ از این ب بعد موقع کَندن گیلاسا دقت کن
بعد بلند شد و یکم لنگ زنان کتشو برداشت و گفت : من باید برم بیمارستان خدا حافظ
تهیونگ زیر لب شتـی گفت
-
_ میگم جیمین نظرت چیه بریم این دانشگاهه کناری مون؟
جیمین موافقت کرد
امروز روز اول دانشگاه بود و اونا تصمیم گرفتن برن به دانشکده پزشکی کنارشون
از در دانشگاه وارد شدن و رفتن تو
_ هی جیمین این اسکلت رو
همینجوری که داشتن اسکلت رو مسخره میکردن که یهو خراب شد
جیمین : شت ولش کن
و یوجوری از اونجا دور شدن که انگار کار اونا نبود
جیمین : ته این لباس پزشکی هارو
دوتا لباس پزشکی بود برداشتن و پوشیدن
_ جون چه خشگل شدم
که یه زنه نزدیک شون شد و گفت : عه شما دوتا دکتری هستین که امروز قرار بود به سال آخری ها تدریس کنه؟
جیمین : چی ما...
زنه اجازه نداد حرفشون بزنن و گفت : آره آره بیاید وقت نداریم
_ ولی...
بازم اجازه نداد حرف بزنن و از پشت هولشون داد جلو برن
رفتن تو کلاس و همون خانومه گفت : خب بچه ها اینا همون دکترایی هستن که این زنگو قراره بهتون تدریس کنن
بعد رفت بیرون
جیمین در گوش ته گفت : حالا چیکار کنیم؟
اونم در جواب جیمین در گوشش گفت : تابلو نکن یه چیزایی میرینیم
_ خب دوستان....عاممم اول از آزمایش شروع میکنیم
و رفت پشت میز آزمایش و با چشم ابرو به جیمین اشاره کرد بیاد پیشش
بعد کلی ماده هایی که اصلا نمیدونست چی هستن رو. باهم قاطی کرد و بومممم
همه جا پر دود شد سر صورت اون دو پسر کلا سیاه شده بود موهای سر شون جوری بود که انگار کرده بودیش تو پیریز برق بود
که در کلاس باز شد و جونگکوک و یونگی جلو در وایساده بودن....
❤️💚💛🤎💜💙
سلام 🌝
اینم از پارت جدید بابت این چند روز که آپ نکردم ببخشید حالم تازه یکم خوب شده 🦦
خب همین دیگه...لطفا شمام حمایت کنید اگه میخونید منم انرژی بگیرم زود زود آپ کنم :)
VOUS LISEZ
My doctor husband ☆ (Kookv)
Nouvellesچی میشه اگه دکتر جئون عاشق یه پسر شر شیطون و خرابکار شه؟ " فرار کن که گیرت بیارم اینو چوبُ میکنم تو ماتحتت" " ماشین نازنینمممم رو ب فنا دادیییییی" " دقیقا چرا باید روز تولدش کراش لعنتی تورو بدزدیم" "من حاملم" (دوستان اگه به داستان کمدی علاقه دارید...