" همینجا دراز بکشید الان دکترو خبر میکنم آقایون"
پرستار گفت و رفت بیرون
" فاک باسنم درد میکنه"
تهیونگ گفت و سرشو کرد تو بالشت
" درکت میکنم داش"
جیمین گفت و به تهیونگی که رو شکم خوابونده بودن نگاه کرد
چند دقیقه گذشت...
تقه ای به درب اتاق خورد باعث توجه جیمین و تهیونگ شد
و دوتا دکتر به شدتتتت کراش وارد اتاق شدن
جیمین با صدای آروم که فقط دوستش بشنوه گفت : عجب کراشایی
تهیونگ آروم که فقط جیمین بشنوه :
خفه شو الان میرینی تو آبرومون پسره کون موزی
یکی از دکترا با رو پوش سفید چشمای شبیه به گربه سمت جیمین رفت :
"سلام دکتر مین هستم
و شمام پارک جیمین هستین درسته؟"
جیمین که با دهن باز داشت به دکتر نگاه میکرد
تو دهنش یه کلمه بود : لعنتی خیلی کراشه
زود خودشو جمع جور کرد و جواب دکتر گفت :
"آه بله از آشنایی تون خشبختم "
دکتر سر تکون داد و صندلی که کنار جیمین بود نشست و شروع کرد به برسی کردن پاش
جونگکوک که تا الان هیچ حرفی نمیزد
به باسن اون پسره خیره شده بود
الان شاید فکر کنید فکرهای منحرفانه تو سرش بود باشه
ولی اشتباه میکنید به فک میکرد که
چرا باید یه سگ دقیقا باسنش رو گاز بگیره این همه جا
از افکارش دست کشید لب زد :
"سلام جئون جونگکوک هستم
و شمام کیم تهیونگ درسته؟"
اون پسر خیلی زیبا بود مخصوصا با اون تتو های فاکیش...
تهیونگ با ذهن باز داشت به پزشک جوان نگاه میکرد سری خودشو جمع جور کرد :
"ب..بله از آشنایی تون خوشبختم"
دکتر سری تکون داد و به زخم اون پسر
نگاه کرد :
"عام میشه لطف کُن…"
هنوز حرفش تموم نشده بود که در با شتاب باز شد و چهار مَرد و یه دختر اومدن تو
یکی از اونه مَرد ها خطاب به دو پسر زخمی گفت :
"شما دوتا باز چه گوهی خوردید؟ "
اون دو پسر سر به هوا و زخمی ترسیده بودن
STAI LEGGENDO
My doctor husband ☆ (Kookv)
Storie breviچی میشه اگه دکتر جئون عاشق یه پسر شر شیطون و خرابکار شه؟ " فرار کن که گیرت بیارم اینو چوبُ میکنم تو ماتحتت" " ماشین نازنینمممم رو ب فنا دادیییییی" " دقیقا چرا باید روز تولدش کراش لعنتی تورو بدزدیم" "من حاملم" (دوستان اگه به داستان کمدی علاقه دارید...