Part 3

607 74 18
                                    

پنج روز از اون اتفاق گذشته بود تهیونگ و جیمین خوب شده بودن

تهیونگ با ساک ورزشی که دستش بود اومد تو سالن و رو ب پدرش جین گفت : دارم میرم کاراته خدا حافظ

جین با واد د فاک خاصی نگاه کرد و گفت : گمشو بیشن سرجات

ولی تهیونگ لج باز تر از اون حرفا بود و بدون توجه به پدرش بیرون رفت سوار ماشین شد و راننده به سمت باشگاه حرکت کرد

درسته ته جو گیر شده بود بره کاراته تا حالا نرفته بود دیروز رفت بازار و لباس مخصوص کاراته رو گرفت

بعد چند دقیقه رسید از ماشین پیاده شد سمت در باشگاه حرکت کرد دوستش فلیکس (رو فلیکس کراشم حرفم نباشه 🗿) هم اونجا بود اون کمر قهوه ای بود و چند سالی بود میومد

سمت فلیکس رفت

فلیکس : اووووو چطوری رفیق

ته : خوبم تو چطوری

فلیکس : خوبن مرسی میبینم که جو گیر شدی شتر

ته : شتر و مرض تخم شتر مرغ

هردو شون خندیدن

فلیکس : لباساتو میتونی تو این اتاق عوض کنی

ته : ممنون

سمت اتاق رفت و بعد عوض کردن لباساش اومد بیرون

ته : استاد کدومه؟

فلیکس سمت مَرد که تقریبا همسن باباش بود اشاره کرد

فلیکس : جئون دراگون

با چیزی که دید برگاش ریخت کنار استاد یه پسر بود کمربنده سیاه داشت اون کسی نبود جز

جئون جونگکوک

ته : اون پسر کیه کنارش؟

فلیکس : جونگکوک برادر زادش

سری تکون داد که استاد با صدای بلند گفت : دایره تشکیل بدید

همه دانش آموزا به شک دایره وایساده بودن استاد جونگکوک وسط دایره وایساده بودن

استاد : نرمشو شروع میکنیم

بعد از اینکه نرمشو کامل انجام دادن دوباره استاد با صدای بلند

گفت : پاهاتون تا جایی که می‌تونید باز کنید و بشیند جونگکوک تو به تازه واردا کمک کن

جونگکوک با سر تایید کرد و رفت سمت شون بعد چند نفر نوبت ته شد

جونگکوک با دیدن چهره ته گفت : تو همونی نبودی چند روز پیش به خاطر اینکه سگ گازت زده بود اومده بودی بیمارستان؟

ته : عا...ب..بله

جونگکوک سری تکون داد دستاشو بین رونای تهیونگ برد و گفت : آروم آروم بشین





بعد تقریبا یه ربع، نرمشا تموم شد

استاد : دستکش هاتون بپوشید و بیاید قراره ماواشی تمرین کنیم

My doctor husband ☆ (Kookv) Where stories live. Discover now