𝑫𝒂𝒚2

123 33 3
                                    

- تو از کجا اومدی؟ از دنیایی که زیر آبه؟

این سوالی بود که اون، شب دوم اقامتم توی جزیره خالی از سکنه‌ش ازم پرسید.
- نه، من از خشکی های اون طرف دریا اومدم. تو از اول اینجا بودی؟
پسر به دست هاش تکیه کرد و همون‌طور که به آسمون پر ستاره شب خیره شده بود، جواب داد:«پس اون طرف آب هم خشکی هست»
با اینکه جواب نداد، ولی نگاه کردنش به آسمون یه جورایی جوابم بود؟ یعنی اونم اینجا غریبه بود؟
- گاهی اوقات دلم میخواد برگردم خونه.
درست حدس زدم. جواب دادم:
- یعنی تو اهل اینجا نیستی؟
نباید انتظار پاسخی ازش میداشتم. به حرف زدنش ادامه داد:
- من یه گوسفند داشتم که توی یه جعبه زندگی میکرد. یه گل رز که مغرور نبود و دو تا آتشفشان که باید هر روز تمیزشون می‌کردم‌. ولی از همه بیشتر دلم برای درحالی بائوباب تنگ شده.
در تمام زندگی خسته کنندم، تنها داستانی که برای ابد و دهر توی ذهنم حک شده بود، شازده کوچولو بود. و الان یه شازده کوچولو داشت از سیاره خودش برام حرف می‌زد.

my Little Prince (Completed)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon